۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

انسان دوستی در اشعار علامه شهید سید اسماعیل بلخی


طرفدار بشر هرگز مخوانش

هرانکس خود پرستی اشتغال است

تبری جو زاستبداد و اهلش

که شاخ کبر آخر پایمال است

به ظالم خصم بر مظلوم یاور

همین قانون پاک اعتدال است

علارغم اینکه انسان فطرتاً خود خواه ؛ خود پرست و سود جو است ؛ فرصت مهار کردن این بعد ناشایت برایش داده شده و میتواند خود خواه ؛ نه ؛ بلکه عدالت خواه باشد. این حالت زمانی برای انسان رخ میدهد که آنچه را به خود می پسندد به دیگران هم روا داشته و از محنت همنوع خودش رنج برد.

علامه شهید بلخی در ابیات فوق خود پرستی را در تضاد با طرفدار بشر بودن؛ دانسته و کسانیکه همه چیزرا برای خود و یا همانند هتلر برای نژاد خاص خودشان میجویند ؛‌ از میان طرفداران بشر ؛ بیرون کشیده و خارج میداند و در عین حال برائت و دوری از استبداد را ضروری دانسته و دست های آسمان خراش آن را شکننده توصیف نموده و دشمنی باظالم و دفاع از مظلوم را قانون پاک و توشیح شده حکومت عدل میداند.

بدون شک ماهیت و انگیزه پیدایش و شکل گیری حقوق بشر در جهان معاصر ؛ دفاع از مظلوم است و او کسی است که بناحق جان و مال شان گرفته شده ویا حقوق را که بعنوان یک انسان دارد ٰ‌توسط افراد ظلم آفرین ؛ زیر پا گردیده است و ظالم در دادگاه بشري مجازات گردد تا عبرت براي ديگران شده و ظلم صورت نگيرد.

اين جاست كه دفاع از حقوق اساسي انسان ؛ كه او به لحاظ انسان بودنش دارد ،‌دفاع از كرامت انساني اوست و دفاع از ارزشهايي است كه او بدون در نظر داشت ، ‌لسان ،‌ مذهب ،‌ نژاد و جنسيت دارا مي باشد و در واقع نوع پرستي و انسان دوستي و خدمت به انسان است.

علامه شهيد بلخي ، اساس انسانيت را خدمت كردن به آدميت ميداند چنان ميفرمايد:

آدميت چه بود ، خدمت آدم كردن

نه كه رم دادن همنوع ، و يا رم كردن

از اين روست كه علامه شهيد بلخي انديشه كساني را كه مشوق به رهبانيت ، رياضت و انزوا ؛ اند و ميخواهند بهشت را از راه دعا ، نماز و اوراد مخصوصه بدست آورند ، بباد انتقاد گرفته و رضايت خالق را مشروط به رضاي خلق ميداند و لو آن خلق وابسته به هر نژاد و كيشي باشند ، علامه چه زيبا بيان ميدارد:

تا چند بازبان شده ايم آشناي خلق

خوش تر كه دل كنيم به غم مبتلاي خلق

سهو است پند صوفي و تمجيد انزوا

باشد رضاي خالق ما در رضاي خلق

بنابراين از ديد علامه ، ‌رضايت خدا فراهم نگردد مگر آنكه رضايت خلق او كه جامعه انساني است حاصل شود و رضايت خلق خدا بدست نيايد مگر اينكه از حقوق آنان دفاع صورت گرفته و از مظلوم در سايه محكوميت ظالم حمايت انجام گيرد.

علامه آن دل را که در آن درد خلق نیست ؛‌ مانند قبری میداند که از آن بوی عفن و آزار دهنده بیرون می آید و مایه عبرت است:

قبر است آن دلی که در آن درد خلق نیست

عبرت از این قبور گرفتن ضرورت است

او غفلت و بی خبری از ضعیفا و یتیمان را خطا میداند چنانچه میفرماید:

غفلت بسی خطاست ز ایتام خشک لب

ای آنکه خون خلق تورا باد غبغب است

اما امروز ؛ از خلق خدا بعنوان وسيله ، براي رسيدن به هدفهاي غير انساني استفاده صورت مي گيرد ، مردم قرباني خواسته هاي خود پرستانه كساني اند كه ادعاي رهبريت و زعامت خلق را تكيه كلام شان ساخته اند.

کسانیکه اداعای رهبریت مردم را دارند ولی خون خلق را میچوشند؛ به تجمل گرایی روی آورده اند ؛‌داد از اسلام میزنند ولی رفتار شان پلید تر از رفتار منکران آن است ؛ با تثبیت خود شان خلق را از صفحه روزگار منفی میکنند و به خلق بی توجه اند و زمانی توجه میکنند که به مردم نیازمند باشند مانند گرفتن رآی شان ؛‌ این ها موارد اند که روح را به آتش میکشد و خنده را بگریه مبدل میسازد ؛‌ مغاره نشینان بامیان در فصل سر زمستان خیلی در دناک است ؛‌قضایای شیر پور کابل ویرانی خانه های مردم و کاخ سازی وکیلان و وزیران از آنهم دردناک تر؛ آیا آنان از پول شخصی شان بلند منزل ساخته اند یا از پول بیت المال؟

اسلام دینی است که همواره با تجمل گرایی مبارزه نموده و شاگردان راستین این مکتب برکاخها حمله برده اند که نمونه آن را میتوان در زندگی و مبارزات ابوذر غفاری جستجو نمود ؛‌ ابوزر خطاب به خلیفه مسلمین ! که به کاخ نشینی روی آورده است و کاخ مجللی ساخته میگوید : ای عثمان ! " اگر این کاخ را از مال خودت ساخته ای اسراف کرده ای و اگر از بیت المال خیانت "

مگر استفاده از مال بیت المال خیانت نیست ؟ مگر ویران کردن خانه های مردم ظلم نیست ؟ مگر صد ها دل را براي تجليل بزم شان خونين نساخته اند ؟ علامه بلخي گويا صريح به اين نكته اشاره نموده و ميگويد:

هزاران دل شود خون تا كه بزمي دلكشا گردد

جدا هرزخم دل ، بر بزم ساز دلكشا خندد

قايد مردم نشايد گفت آنكس را كه او

باني تعمير خود شد از خراب ديگري

خويش را هردم مكن از خون مردم كامياب

تانياشامد زخونت كامياب ديگري.

چه کسی را میتوان رهبر خلق خطاب کرد ؟ چه کسی میتواند ادعا کند که من رهبر و رهنمای خلق هستم ؟ آیا آنکس که خون خلق میخورد ؛ رهبر خلق است؟ آنکه از دست مزد بیچارگان و ضعیفان کاخ مجلل ساخته است؟ ویا آنکه بعد از مرگ یک جوره نعلین و یک عینک شکسته برای فرزندان خودش به ارث میگزارد در حالی که زمام دار یک کشور است؟ کدام یک ؟ کسانیکه در کشور ما ادعای رهبری دارند ؛ شبه کدام یکی هستند؟

علامه شهید بلخی خطاب به خلق خدا و مردم میگوید که رهبر تو آنکس نیست که راحتی خودش را در رنج تو جستجو می کند ؛‌ تورا به زحمت می اندازد تا خودش و نسلهای آینده اش به راحتی زندگی نمایند ؛‌ او طبیب تو نیست ؛‌ از او مرهم زخمهای دلت را در خواست مکن:

نیست رهبر بتو گر راحتش از زحمت توست

از طبیبی که خورد خون تو مرهم مطلب

بنا براین انسان دوستی و نوع پروری در کشور ما واژه های معلق در هوا اند و مصداق عینی خودشان را پیدا نکرده اند و انسانی تا هنون ظهور نکرده تا چهره عملی این واژه ها از وجود او سر برآورده و مرهم دل زخم های مردم شده باشد ؛ همه جا و همه کس خود خواه و قوم پرست است و جای انسان دوستی و نوع پروری بگفته علامه بلخی ؛ خالی است:

ای نوع پرستی به جهان جای توخالیست

مخصوص در این عصر وزمان جای تو خالیست

و در هر گوشه دنیا هرکسی فریاد انسان دوستی را سر میدهد ؛‌ بعدتر دیده می شود که انگیزه اش استعمار دیگران است نه خدمت به دیگران ؛‌بگفته علامه شهید :

هرکرا دیدم که شد غموار نوع

در دماغش غیر استعمار نیست

امروز در عوض این که دست ضعیفان توسط قدرتمداران گرفته شود ؛ خون آنان برای آسایش چند تن ریخته شده و قانون عدل که همان دفاع از مظلوم است زیر پا می گردد ؛ بقول شهید بلخی :

خون ضعیفان ریختن بهر مفاد چند تن

این جور بر بیچارگان از اهل ایمان کی رسید

ویا در جای دیگر اشاره بدین دارد که خون ضعیفان چگونه در بانک دیگری سرمایه گزاری می بشود:

پرکرده یکی بانک خود از خون ضعیفان

در بانک دیگری خون جگر افتاد

در این جاست که علامه ؛ انسان بودن را بدون صبغه انسانی محال میداند و صبغه انسانی همان پاک کردن وجود خود از رنگ وبوی حیوانیت است:

انسان نتوان بودن بی صبغه انسانی

بزدای نخست از خویش خاصیت حیوانی

آنان که بمردم ظلم روا داشته و میدارند ؛ ظلم و جور شان در تاریخ بشر و حافظه طبیعت ثبت شده و حتی با خاک مرگ پنهان نمیگردد ؛بقول علامه:

پرده داری کی تواند خاک بربیداد گر

نام بد باقیست گر ارباب استبداد مرد

وای بر احوال آن خونخوارکاو بعد مرگ

خلق گویندش که گرگ آکل اکباد مرد

بنا براین کسانیکه انسانی زندگی می نمایند ؛ انسانی می میرند و انسانها در عزایش متأثر می شوند ودر طول حیات شان از محنت همنوع و رنج همسایه شان که همان انسان است ؛‌محزون اند و عصای دست ضعیفان :

باقدرت و توان زبر ناتوان مرو

آری عصای کور گرفتن ضرورت است

ویا تمثیل انسان دوست:

چسان آسوده بتوان خفت " بلخی "‌

دل همسایه گر سیلاب غم داشت

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

برنامه تحکیم روابط بین حکومت و ملت در ولسوالی شبر

برنامه تحکیم روابط حکومت با ملت ، از طرف بنیاد انکشاف آغاخان در تاریخ 22 ماه عقرب مطابق با 13 ماه نوامبر سال 2010 در ولسوالی شبر ، با حضورداشت مقام ولایت بامیان محترمه دکتر حبیبه سرابی ،ریاست های دولت ، نمایندگان مردم درشورای ولایتی ، و شوراهای انکشافی محلی ،  به منظور استحکام روابط بین حکومت محلی و مردم ولسوالی مذکور ، تدویر یافت.
دکتر حبیبه سرابی در صحبت هایش ، نقش مردم را در حکومت مشارکتی برجسته خوانده و خواهان سهمگیری بیشتر مردم در امور بازسازی ، نوسازی و جلوگیر از آلوده شدن محیط زیست گردیده و ازدفتر ولایتی  بنیاد انکشافی آغاخان در بامیان که چنین برنامه ای را راه اندازی نموده ، قدر دانی نمود.

 عطامیر " محتاط " مسوول بخش انکشاف اجتماعی بنیاد انکشافی آغان در ولایت بامیان و پروان که اهداف برنامه را تشریح مینمود ، در قسمت از بیانات شان فرمودند که این برنامه در ولایت بامیان ولسوالی های پنجاب ، ورس و شبر و در ولایت پروان در ولسوالی شیخ علی و سرخپارسا  در دومرحله تطبیق میگردد که هدف آن استحکام روابط دولت با ملت ، دریافت مشکلات توسط نهادهای محلی ( ولسوالی ، شوراهای انکشافی ) ، ارایه آن به حکومت وساختن پلان سال آینده مطابق با نیازمندی و مشکلات مردم می باشد.
محمد عظیم فرید ، ولسوال ولسوالی شبر  در ضمن خیر مقدم به مهمانان گرامی گفت " در ولسوالی شبر تغییرات زیادی رونماگردیده و کارهای زیادی صورت گرفته است که در این میان نقش بنیاد انکشافی آغان برجسته می باشد".
فیض محمد " صباح " مسوو تطبیق برنامه تحکیم روابط حکومت با ملت در ولسوالی شبر میگوید که این برنامه مرحله  دوم است که در این ولسوالی راه اندزی شده و ما بستر را ساخته تیم تا حکومت  و مردم برای درک و حل مشکلات همدیگر صحبت نمایند و طرح نو برای حل مشکلات بریزند.
از سوی دیگر تعداد زیادی از مردم ولسوالی شبر از رفتن خانه و زمین های شان در نقشه سرک شکایت داشته و خواهان توجه دولت در جبران خسارات شان گردیدند ولی تا هنوز از طرف حکومت برای هیچ یکی از آسیب دیدگان همکاری صورت نگرفته است.

از اقبال آموختم

در ضمن عرض پوزش از کوتاهی های قبلی و عدم حضورم ، میخواهم با ابیات علامه اقبال لاهوری دوباره کارهایم را آغاز نمایم:

زندگی اندر خطر ها زندگیست
بی خطر ها زندگی شرمندگیست
در جهان نتوان اگر مردانه زیست
همچو مردان جان سپردن زندگیست

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

اشتراک مردم بامیان در انتخابات


من به این خاطر آمده تارای بدهم که در کشور ما آرامی باشد و همگی به خوشی زندگی نمایند، جمله فوق گفته شیر احمد پیرمردی است که عصاچوب بدست داشته و در موهای سر وریشش سیاهی دیده نمی شود و بگفته ای خودش 95 ساله می باشد در حالیکه پسرش نیز همانند عصای دومی اورا کمک می کند ، در پای صندوق رای حاضر شده و بفرد دلخواه خود رآی میدهد.
شیر احمد میگوید : من آمده ام تارآی بدهم و بدین باور هستم که شاید رآی من کمکی باشد برای تقویت صلح و آرامی و من در زندگی خود همیشه از جنگ و بدبینی رنج برده ام و حالا که پای من در لب گور رسیده و امید چندای برای زندگی ندارم ولی برای فرزندان و مردم خود آرزو دارم که در آرامش و آسایش زندگی داشته باشند و یک لقمه نان گدایی نکنند.

هنوز میزان اشتراک مردم بامیان در انتخابات های گذاشته از یاد های نرفته و شیشه ای کمره های عکس آن صف های طولانی را در حافظه دارد و این مردم باشرکت های گسترده نفوس شان را تثبیت نموده و آراده شان را به نمایش گذاشته اند و این بار در انتخابات پارلمانی 27 سنبله نیز این مردم باشرکت شان اظهار داشتند که مردمی است مدنی ، دارای شعور سیاسی و حساس نسببت به سرنوشت شان و مهم تر از همه میخواهند آینده ای شان را بدست خود شان بهتر و زیبا بسازند و قدرت تشخیص افراد شایسته را نیز نسبتاً دارند.

شیر احمد بازهم برای آنعده جوانان که در اطرافش هستند توصیه می کند که من با این حالت ضعیفی که دارم آمده ام تا رآی بدهم و شما باید از همین جا بفهمید که رای دادن چقدر مهم و حیاتی می باشد.

فاطمه یکی دیگر از چاقو سفیدان است و بگفته خودش 76 ساله می باشد و با پای پیاده و بروی عصا چوبش تکیه کنان در پای صندوق های رای حاضرشده و میخواهد بیکی از خانم ها رآی دهد و بدین باور است که باید برای زنان حق داده شود تا در کار های دولتی سهم بگیرند و دختران باید به مکتب فرستاده شود و رآی دادن برای ما مردم که در گذشته به شمار نمی آمدیم خیلی ضروری می باشد.
جواد، جوان 19 ساله از باشندگان ولسوالی شبر که برای اولین بار در انتخابات شرکت می نماید میگوید : در گذشته ها من حق نداشتم که رای بدهم چون هجده ساله نشده بودم و حالا خیلی خوش حال هستم که سن قانون را پوره نموده ام و رآی داده می توانم و تمام کسانیکه کارت گرفته بودند امروز آمده اند تا رای دهند

شیر احمد وقتیکه رای را به صندوق انداخت احساس سبوکی نمود گویا یک مقدار وزن را از دوشش دور کرد و گفت : "همین رآی دادن برای من یک وظیفه بود که انجام دادم "

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

نگرانی از شفافیت انتخابات پارلمانی در بامیان

"می خواهم به نامزدی رای بدهم که از بین مردم برخاسته باشد، درد و رنج مردم را خوب درک نموده و نماینده دلسوزی برای مردم افغانستان در پارلمان باشد؛ اما امیدوارم تقلب صورت نگیرد." این نکته را سمیلا دختر جوانی که دریشی چسب سیاه و عینک های آفتابی به چشم داشت، در حالی که به پوستر انتخاباتی یک نامزد خیره شده بود، بیان داشت.

سمیلا علاقه ی زیادی دارد تا تمامی نامزدان ولایت بامیان را به خوبی بشناسد؛ اما نه از روی شعار، عکس و پوسترهای انتخاباتی آنان؛ بلکه او می خواهد با خط مش و برنامه ی کاری که نامزدان برای خود ترسیم کرده اند آشنا شود.
رای دادن آگاهانه و بر اساس طرح و برنامه انتخاباتی نامزد، یکی از آرزوهای سمیرا است.
او می گوید: "در چندین انتخابات گذشته مردم بیشتر به تصاویر و پوسترهای رنگین نامزدان رای دادند. شمار اندکی از مردم به طرح و برنامه ی نامزدان توجه داشتند؛ اما اکثر مردم زیر تاثیر شعارها و تبلیغات فریبنده ی شماری از نامزدان قرار گرفتند."
سمیلا امیدوار است این بار مردم آگاهانه تر از بارهای گذشته به پای صندوق های رای بروند و حضور شان در انتخابات پررنگ باشد.
اما موضوع تقلب و احتمال حضور اندک مردم در انتخابات به همین دلیل، موضوعی است که بسیاری از ساکنان بامیان، از جمله سمیلا نسبت به آن نگران است؛ اما سمیلا در عین حال ابراز امیدواری می کند که مردم از پیامدهای تقلب در انتخابات سال گذشته درس لازم را گرفته باشند و این بار چنین اتفاقی نیافتد.
او می گوید: "در انتخابات دوره های قبلی، مردم خیلی پیامدهای تقلب را احساس نمی کردند و آن را جدی نمی گرفتند؛ اما خوشبختانه می بینم که مردم بامیان، اندک اندک با هدف اساسی انتخابات آشنایی پیدا کرده و می دانند که اگر تقلب جای خود را به شفافیت واگذار نماید؛ آن وقت مردم شاهد یک پارلمان خوب با نمایندگان متعهد ومتخصص خواهند بود که این بیشتر از همه، به نفع شهروندان عادی جامعه است."
اما شهروندان زیادی در بامیان می گویند که احتمال تقلب در انتخابات پیش رو زیاد است.
حسین علی 40 ساله، شهروند بامیانی که پیشه ی دهقانی دارد می گوید: "مردم بامیان به نتیجه ی رای دهی باور زیادی ندارند؛ زیرا تقلباتی که در انتخابات قبلی صورت گرفت عملا نشان داد که رای مردم از اهمیت وارزشی برخوردار نیست."

شماری دیگر از شهروندان بامیانی، احتمال این که حتی شماری از کارمندان کمیسیون مستقل انتخابات نیز در زمینه سازی برای تقلب دخیل شوند را، مردود نمی دانند.
محمد ظریف حسینی، شهروند 25 ساله ای که در مرکز شهر بامیان سکونت دارد می گوید: " با توجه به تجربه ی انتخابات گذشته، کارمندان کمیسیون مستقل انتخابات که در ساحات دور دست کارمی کنند، در صورت نبود ناظرین، بر اساس وابستگی های که نسبت به برخی از نامزدان دارند، دست به تقلب خواهند زد."
او می افزاید به عنوان یک شهروند برای جلوگیری از این اتفاق، از احزاب سیاسی و نهادهای داخلی و بین المللی بی طرف، انتظار دارد که به روند نظارت انتخابات توجه لازم کنند.
اما شماری از آگاهان سیاسی مقیم بامیان احتمال صورت گرفتن تقلب را دست کم در ولایت بامیان خیلی اندک می دانند و تاکید دارند که در چندین انتخابات گذشته نیز در بامیان، تقلب در سطح خیلی پایینی صورت گرفت بود.
اسماعیل ذکی، هماهنگ کننده شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر در زون مرکزی می گوید: "در چندین انتخابات گذشته در بامیان، شکایتی از وقوع تقلب وجود نداشته، و اگر شکایتی هم بوده، نمی توانیم آن را خیلی قابل توجه و سرنوشت ساز عنوان کنیم."
اما با این حال، شماری از نهادهای مدنی و رسانه ای شهر بامیان احتمال بروز تقلب در انتخابات پیش رو را مردود نمی دانند و طی اعلامیه ای که چندی پیش صار کرده اند، خواهان پیشگیری از این اتفاق شده اند.
نهادهای مدنی؛ مانند کانون فرهنگی امام جعفر صادق، شورای جوانان تحصیل کرده کهمرد، انجمن علمی و فرهنگی محمد رسول الله، بنیاد انکشافی جوانان، کانون ملی و فرهنگی معلولین و معیوبین بی تعصب افغانستان و شماری از نهادهای دیگری که در شهر بامیان حضور دارند؛ چندی پیش در اطلاعیه ای نگرانی شان را از شفاف نبودن عملکرد های کمیسیون مستقل انتخابات در بامیان ابراز کردند.
در بخشی از اطلاعیه ی آنها آمده است: "در سال های گذشته، حضور مردم بامیان در انتخابات پر رنگ بوده و تقلب خیلی اندکی در بامیان اتفاق افتاده است؛ اما این بار عملکرد کمیسیون مستقل انتخابات در بامیان، از همین اکنون مشکوک و بی باور کننده است. تداوم چنین روندی ما را نسبت به شفافیت انتخابات نگران می سازد".
اطلاعیه این نهادها که در دوهفته نامه تفاهم نشر شده است، مواردی مانند، عدم شایسته سالاری در گزینش کارمندان ساحوی، تقلب در نمرات کسانی که برای کار در کمیسیون امتحان داده اند، محروم نمودن مردم از حق دست رسی به اطلاعات وعدم پاسخ گویی کمیسیون انتخابات به رسانه ها را، به عنوان موارد مشکوک عملکرد این کمیسیون یاد کرده است.
اما انصاری معاون آمر ولایتی کمیسیون مستقل انتخابات در بامیان با رد این اتهامات، از برگزاری انتخابات آزاد، عادلانه وبه دور از هرگونه تقلب، اطمینان می دهد. او موجودیت مکانیزم و دستورالعمل هایی که در دفتر مرکزی کمیسیون انتخابات ساخته شده و دراختیار دفاتر ساحوی قرار گرفته است را، از عوامل عمده جلوگیری از تقلب می داند.

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

مشوره و مشوره دهنده برای رأی دادن

مشورت نمودن گزینه ای است برای بیرون رفتن از مشکلاتی که بدان روبرو هستیم ، مشورت وسعت تفکر و اندیشه را افزوده و زوایای تاریک موضوع را باز می کند، موضوعات اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و ... که در زندگی انسان رو نما می گردد ، گاهی بقدری پیچیده و دارای ریشه های است که ما شاید متوجه آن نباشیم ومشورت مارا متوجه آن ریشه ها نموده و برپیچیدگی آن پی ببریم.


هرازگاهی دیده می شود که انسان در چهار راهی قرار میگیرد که که تشخیص راهی که خیر انسان در آن است مشکل بوده و عقل انسان از درک آن کوتاهی می کند ، عقل برای پیدا نمودن راه های حل مشکل در گل و لای فرو رفته و نمی تواند موضوعات را حلاجی نموده و راه درست را انتخاب نماید ، اینجا است که مشورت ارزش خود را در می یابد بگفته ای مولانا جلالدین محمد بلخی :

مشورت ادراک و هشاری دهد

عقل ها مــــرعقل را یاری دهد

مولانا بدین باور است که عقل از عقل دیگر قوت می گیرد:

عقل قوت گــــیرد از عقل دیگر

نی شکر کامل شود از نی شکر

در آموزه های دینی نیز اکیداً تأکید در مشورت خواستن شده است چنان حضرت علی کرم الله وجه می گوید : "هیچ پشتیبانی همانند مشورت نیست " گویی مشورت نیرویی است که انسان را از عمق بحران در آورده و دست نامریی است که از او حمایت می نماید .

موضوع مهم دیگری که طرح آن لازم می باشد ، شناخت اهل مشورت است ، درست ما به اهمیت مشوره پی بردیم ولی با کی مشورت صورت گیرد ؟ چه کسی میتواند یک مشاور خوب باشد ؟ وِیژگی های اهل مشوره کدامها اند ؟مولا نا رومی در پاسخ به سوالات فوق می گوید :

گفت امت مشورت باکی کنیم

انبیا گفتـــــــــــند با عقل سلیم

یعنی کسانیکه عقول شان از هر گونه پلیدی پاک است ، خواسته های شوم نفسانی ، مادیات دنیایی عقل آنان را احاطه نکرده اند ، از آنان باید مشورت گرفته شود .

یکی از گزینه هایکه همواره از آن مشوره گرفته می شود ، همنشین است ، لذا از همنشین بد باید دوری نمود ،زیرا علارغم اینکه مشورت نادرست او انسان را ذلیل میکند ، همنشینی با او نیز تهدید بزرگی بدست می آید چنانچه در ابیات شعری ام گفته ام :

گفت پیری برمرید خویش فاش

دور ازهم صحبت اوباش باش

همنشینت گر بود شخص پلید

برپلیدی ات دلیل آیــــــد پدید

نتیجه تاً میتوان اذعان داشت که انتخابات یک موضوع اجتماعی وسیاسی خیلی مهم بوده و سرنوشت مارا را رقم می زند و بعضاً انتخاب کردن نیاز به مشوره خواستن از دیگران دارد ، در همچو اموری از کسانی باید مشوره خواسته شود که چشمان عقل شان را تعصب و وابستگی های پوچ کور نکرده است.

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

انسان توسط کار وخدا با اراده خلق می کند

یکی از وجوه افتراق مردگان با زنده این است که " زندگان کار می کنند و مرگان این خصوصیت را ندارند" از این رو کسانیکه کار نمی کنند ولی زنده اند ، نمرده اند ، فضا را اشغال نموده و هوا را نتفس می کنند ، نیز در جمع مردگان قلم داد شده و کلمه زنده برآنان اطلاق نمی شود.


حلات را که زندگان دارند برای اکثریت قابل درک می باشد ، اوصاف ، خصوصیات و ویژگی های آنان قابل حلاجی ، تحلیل و ارزیابی می باشد ولی از حالات مرگان اطلاعات دقیق در دست نیست ، فقط در گفته های دینی بعضی خصوصات برای آنان گفته شده و تنها برای کسانیکه اندیشه ای دینی دارند قابل درک و باور می باشد .

پس کار چیست ؟ گفته اند کار عبارت از فعالیتی است که انسان را صفت خدایی میدهد و خالق توسط اراده اش خلق می کند اما انسان توسط کارش ، پس انسان زنده کسی است که توسط کارش همان صفت خدایی را کسب نموده و همانند خدا دست به خلاقیت می زند

تعریف که از خلاقیت تا هنوز صورت گرفته عبارت از " به کارگیری تواناییهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید " می باشد و خلاقیت زاده ای فکر و اندیشیدن خلاق است اندیشه ای خلاق عبات از همان "اندیشیدنی است که در آن ذهن به صور عمیق با یک مسأله در گیر می شود به تجسم و واضح کردن آن می پردازد" و تمرکز صورت می گیرد.

خلاقیت در هر نوع فعالیتی صورت گرفته و ابعاد گسترده ای می تواند داشته باشد ، خلاقیت سیاسی ، خلاقیت نظامی ، خلاقیت اجتماعی ، خلاقیت فرهنگی ، خلاقیت اقتصادی و خلاقیت اخلاقی که هرکدام به نوبه و جای خود ارزشهای شگرفی در حیات یک مملکت داشته ، دارد و خواهیم داشت.

امروز که تمامی خلاقیت ها از ما گرفته شده و هیچ انسانی در این سرزمین زندگی نمی کند تا با نبوغش دست به خلاقیتی و نوآوری زده و روح تازه ای در پیکر نیمه جان ، تنش هدیه نماید ، برق شمشیر های که از اکناف جهان میدرخشد ملت ما ر ا در بهت و حیرت فروبرده و دست پاچه نموده است ، علتش چیست ، مگر ما زنده نیستیم ؟ مگر ما کار نمی کنیم ؟ اگر آری پس نتایج متوقعه که خلاقیت است در کجا دفن می شود ؟

در کشمکش های سیاسی ما ، مات هستیم ، در معاملات اقتصادی ما زیان می بینیم ، در زد وبند های نظامی اجساد هموطانان ما در معرکه ها جا مانده و دست به فرار میزنیم ، در ساختن جامعه و ملت واحد در عوض اینکه دست بدست هم بدهیم ، رو در روی هم قرار گرفته و خصم جان فرزندان ما هستیم ، و عرصه های فرهنگ مادی ، قبل از همه خود را باخته ایم گویا ما چیزی نیستیم و چیزی نداریم و در عرصه فرهنگ معنوی هم قبل از آنکه برخویش تکیه نماییم و ابسته به دیگران هستیم ، علت چیست جوان همسرنوشت من ؟

باید بیاد داشت که موانع خلاقیت عبارت اند از :

• عدم اعتماد به نفس

• ترس از انتقاد و شکست

• تمایل به همرنگی و همگونی.

• عدم تمرکز

• عدم موجودیت فضای مناسب

عدم اعتماد به نفس ازیک طرف ، ترس ، هراس و جبونی از شکست و مورد انقاد دیگران قرار گرفتن ، عادت زده گی ، تمایل به همرنگی و احیای هویت و اندیشه ای مردگان ، عدم عمیق اندیشیدن روی موضوعات خاص ، و نبود فضای مناسب برای نو آوری از جانب دیگر، باعث شده اند تا خلاقیت از ما گرفته شود .

لذا برای تقویت خلاقیت علارغم پرکردن خلاهای مذکور ، مراحل ذیل پیشنهاد می گردد:

• "یاد داشت برداری : " بهترین روش و زمان باری حفظ یک اندیشه ، ثبت د رهنگام بروز آن است" .

• "انتخاب زمان و مکان مناسب" : اندیشه جدید در زمان ومکان معین به سراغ انسان آمده و تبارز می یابد و

• "تقویت حس کنجکاوی" : سوال نمودن دریچه دانش است ، تهیه فهرست سوال ها و جستجو برای جواب آن به دانش ما می افزاید .

• "استفاده از روابط میان افکار" : در میان اندیشه ها و افکار ما روابط موجود است که ما متوجه آن نمی باشیم ، برقراری روابط میان آنان باعث وسعت اندیشه ها ی ما میگردد.

• "تغییر شکل ( وضع ) موجود" : نقطه آغاز یک فکر ممکن است با تغییر وضع موجود به دست آید مانند ترتیب مجدد ، جاگزینی ، افزودن و کاستن و تغییر جهت آندیشه ها" .

• راحل جویی : مشکلات و چالشها ارزیابی شده و برای شان راه حل جستجو شود .

• رقابت جویی : رقابت یک اصل مهم است که اندیشه ها و استعدادها را بیدار می کند .

• استفاده از سرنخها : توسط یک کلید خانه باز می شود و توسط سرنخها ، موضوعات گسترده.

۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه

شیطان در خدمت تحجر

نغمه های که توسط شیطان نواخته می شود برای اغفال من از سرنوشتم می باشد، لای لای او که مادر گونه بروی گهواره فرضی من خوانده می شود ، برای این است که من بخواب رفته و از خود بی خبر باشم ، تا او براحتی به اهداف شوم خودش رسیده باشد.


دستای ظاهرا سفید و سیاه درون او ، روزگاری مرا مینواخت ، نوازشم میداد ، تیمارم میکرد ، سایبانی برایم می ساخت ، در میان انگشت هایش بهشت موعود برایم نشان میداد و خوشبختی مرا در سایه سیاه وظاهراسفید خودش ترسیم میکرد ، تا من به اسرار دونی او پی بردم و دانستم که چگونه رام او شده و خویشتن را قربانی خواسته های نموده ام .

آنچه را شیطان گفتم ، چیزی نیست مگر تحجر و ارتجاع که زنجیرهای رنگین بپاهایم بسته اند ،عوامل تخدیرو روکود اندیشه های هم سرنوشتانم بوده که تفکر شان را تعطیل نموده ، قلم های شان را شکسته ، شمشیرهای شان را غلاف نموده و چشمان شان را برای جلوگیری از اسراف و دیدن حقایق بسته اند ، چیزی نیست مگر افسانه های دورغین و عنعنات مدعوین که نفس کشیدن را به تارهای عنکبوتی بسته اند.

تحجر همان رفتار های موروثی و جاهلانه ای است که توسط تقلید واحیای رفتار گذشتگان و همانند مردگان زندگی کردن را برگرده های مردم که جهل اغفال شان نموده است اعمال میکند .

تحجر هم چیزی نیست مگر ، همان اندیشه های توخالی و پوشالی که فکر کردن را ازما گرفته و لانه های خفاش شب را قصرهای زرین توجه نموده اند .

برای اینکه بخواسته های تحجرتن در نداد باید گفته بوعلی سینا رازمزمه نمود که میگفت " کسی که بدون دلیل گفته ای کسی را قبول نماید از طبیعت انسانی خارج است " و بیاد داشت که دلایل نیز با معیارهای علمی امروز ، عقل و منطق استوار باشد.

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

روزه در زندگی من چی می کند؟

از ابتدای سحر الی آغاز شب ، دوری کردن از خوردن و آشامیدن ، خود داری نمودن از مجامعت با زن و شوهر و .....عبادتی است که روزه نامیده می شود و بعد از نماز اولین فریضه ای است که خالق بدوش مخلوق خویش یعنی انسان نهاده است.


من در دوران نوجوانی ، از چندین فرد که بقول خود شان عالم و فقه بردین و دستورات آن اند ، سوال کردم که روزه چرا واجب است ؟ چرا باید از این همه نعمات الهی در یک مدت و زمان معین دوری جست؟ آنها فقط می فرمودند " خدا امر کزده که انجام بدهید ،پس واجب می باشد و امر خدا دلالت بروجوبیت آن نموده و سوالی چرا واجب است نیز جواز ندارد"

من هم سکوت را ادب دانسته و قانع می شدم ، زیرا از یک طرف جرأت و توانایی استدلال را نداشتم و از طرف دیگر ، نه تنها این وجیبه را بلکه ده های موضوع دیگر را نیز بصورت تعبدی پذیرفته و عمل میکردم ولی حالا این دید و جواب تعبدی آنها را از دوحالت خارج نمیدانم.

اول اینکه آنها مرا ضعیف تر از درک چرایی و چیستی روزه میدانستند گویا ذهنم از درک فلسفه آن عاجز است و این شیوه رفتار و پاسخ گویی جاهلانه متأسفانه شایع است ،و اثرات ناگوار هم ببار آورده است که به سوالات اطفال و نوجوانان پاسخ درست و منطقی گفته نمی شود.

دوم اینکه شاید خود شان از من جاهل تر نسبت به موضوع بودند وامرخدا را بهترین راه فرار از نداشتن دلایل عقلی و علمی میدانستند که متأسفانه در جامعه ما کسی که عمامه به سر بست ، کمی هم عربی یاد گرفت ، از عهده ای دعای مجالس عروسی و غیره برآمد ، برایش لقب شیخ، ملا و مولوی ، با توجه به معانی اصطلاحی آنها میدهند.

اما امروز آن نگرش تعبدی و پذیرش بدون سوال ، حتی اگر از جانب خدا هم باشد بدون دلیل قابل قبول نیست ، و حتی بگفته بوعلی سینا " کسی که گفتۀ کسی را بدون دلیل می پذیرد از طبیعت انسانی خارج است" لذا در پشت هر امر و دستوری و حرفی باید انبوه از دلایل عقلی،علمی و منطقی آماده بوده و ارایه گردد.

اگر نسل امروز از دستورات دین ، فاصله گرفته و آنرا نمی پذیرند و بدان عمل نمی کنند یکی از علت هایش این میتواند باشد که با آنها استدلال عقلی ، منطقی و علمی صورت نمی گیرد، آنگه که صورت نگرفت قناعت شان فراهم نشده و آنها از دستورات دینی سر باز زده و حتی بر علیه آن جبه می گیرند.

هرگا از علمای دینی روی موضوعی استدلال صورت گیرد ، آنها به کتب دیگر که فرصت و امکانات مطالعه آنها اندک است و به علمای دیگر، ارجاع میدهند که اکثراًباعث دلسردی ، فرار و حتی باعث بدبینی بسیاری از افراد جامعه بخصوص جوانان می گردد ، لذا عقلانی اندیشیدن ، علمی پاسخ گفتن و منطقی برخود کردن یکی از نیازهای زمان ما نسبت به هر زمان و عصر دیگر است.

تأثیرات روزه برزندگی فردی و اجتماعی:

توانایی های انسان ، عین توانایی های خدا است ، همان اوصاف را که خداوند داراست ، برای انسان نیز داده شده است . اما با این تفاوت که قدرت انسان محدود است و لی قدرت و توانایی خداوند نا محدود وبی انتهاست، انسان ازتمام کار های که انجام میدهد میخواهد نتیجه ای بدست آورد و هرگاه از عملی نتایج آن را پیش بین نباشد از انجام آن سر باز می زند و در همین حال نتیجه دنیایی ان را متوقع بوده و از پاداش که ممکن در آخرت برایش داده شود چندان خوش بین نمی باشد ، پس زندگی نقد را بر بهشت و حور نسیه ترجیح میدهند.

این قلم برآنست تا با چشم داشت به پاداشت اخروی روزه ، فواید دنیوی آن را برشمارد و بگوید که :

1. روزه حس همدردی را زنده می کند:

شاید کسیکه یتیمی را ندیده ، نمیداند که یتیمان چه احساسی دارند و کسیکه گرسنگی را ندیده نمیداند که گرسنگان چه می کشند، روزه میخواهد سیران را از حال گرسنگان آگاه کند، روزه میخواهد کسانی را که ده ها نوع غذا در سفره شان یافت می شود ، بیاد کسانی بی اندازد که چیزی برای خوردن ندارند، روزه میخواهد وجدان جامعه را که اگر خواب رفته باشد بیدار نماید تا اعضای سالم بقول سعدی بدرد آید و جامعه طبقاتی که طبقه آن از سیری بترکد و طبقه ای دیگر آن از گرسنگی بمیرد، در زندگی شکل نگیرد و در پایان این ماه با پرداخت فطر اغنیا به یاری فقرا بشتابند و حس همدردی شان بیدار شود.

2. روزه گزینه وحدت است.

تمام مسلمانان مکلف ، علارغم تفاوت ها ، اختلافات و جهت های متضاد که دارند روزه می گیرند و این همگانی بودن روزه وابستگی آنان را به فرهنگ واحد نشان داده و یک نمایش وحدت را انجام میدهد و بسا اختلافات وتفرقه های سبک وسنگین موجود در میان مسلمانان که در ایام عید به وحدت و محبت تبدیل می گردد.

3. روزه عامل صحت است.

افسوس که اعضای بدن ما نمی توانند سخن بگویند وگرنه چه شکایت ها یی که از ما نمی کردند، سیستم هاضمه انسان ماشین گونه فعالیت می نماید و غذای ظهر را تا شب هضم نموده و جا برای غذای شب آماده می نماید .برای اینکه سیستم هاضمه فعالیت خود را بخوبی انجام دهد نیاز به تفریح دارد و ماه رمضان ماه تفریح سیستم هاضمه می باشد.

4. روزه تقویه کننده اراده است.

تردید در عمل نشانه ای ضعف در اراده است ، ضعف اراده قوه تصمیم گیری انسان را مختل می نماید ، فرد روزه دار علاوه براینکه غذا را آماده و مهیا می بیند و لی از خودن آن ابا می ورزد، این امر باعث می شود تا اراده ، تقوا ، و اعتماد به نفس او تقویه گردد و تمرینی باشد برای روزی که تمام اسباب فساد برایش مهیا باشد ولی او از آن یوسف گونه خوداری ورزد.

5. تمرین آمادگی در مقابل گرسنگی.

زندگی انسان همواره یکسان نیست، نشیب و فرارز های فراوان دارد ، گرسنگی و سیری لازمه آن می باشد،کسیکه همواره غذای خوب صرف کرده و گرسنگی را ندیده است ، هرگا با گرسنگی مواجه شود به سرعت آسیب می بیند و روزه باعث می شود که قوت او در مقابل گرسنگی و تشنگی تمرین داده شده و مقاومت او بالا رود.

6. جریان خود را تقویت می کند.

چنانچه امروزه همه میدانند ، در هر عضو بدن انسان که جریان خود بیشتر باشد ، فعالیت آن نیز بیشتر است ،و در هر عضو که در آن جریان خود کمتر باشد همان عضو ضعیف است واگر جریان خود نباشد وقطع گردد همان عضو می خشکد. هرگا شکم انسان پر باشد بیشترین حجم خون مصروف هضم نمودن غذا بوده و در سایر اعضا جریان ان کمتر است ، بنا براین روزه از مصروفیت خون به منظور هضم غذا می کاهد ، تا جریان خون فرصت آن را بیابد که در تمام اعضا بهتر و بیشتر جریان یابد .

بنا براین روزه در زندگی انسان فواید ارزشمندی دار که هیچ کسی انکار نمی کند که ما شمه آن را برشمردیم و روزه داران غزیز می توانند آگاهانه روزه گرفته و فواید بیشتر آن را خود دریابند.

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

جوان ! مادر وطن در انتظار توست


ای جوان امروز روز خـــواب نیست


خواب راحت ناجی از غرقاب نیست



جوان! مادر وطن را دیدم که خیره خیره چشم

براه تو دوخته بود ،در انتظار قدم های تو لحظه

شماری میکرد،با وجود اینکه جبر زمان، قامتش

را خم کرد ه و آثار شلاق در اندامش پیدا بود ، بازهم نام تو نبضش را به حرکت آورده و قامتش را ، راست ساخته و شلاق ستم را از یادش می برد.

این مادر در حالیکه لبهایش خشکیده و کبودی سلی جلادان و جنایت پیشگان به گونه هایش پیدا بود ، آهسته آهسته لب به سخن گشوده میگفت " در انتظار کسی هستم که دست پرورده من است ، او می آید و برزخم های تن من مرهم میگزارد ، او می آید تا انتقام من را از جهل و جنایت بگیرد ، تنها روزنه ای امید من جوان من است"

جوان ! اکنون تو تنها روزنه ای امید خانه تاریک مادر وطن هستی ، مادر دلسوز وطن تنها چشم براه تو دوخته و تورا مظهر امید در این سرزمین دانسته و داروی درد ها و مرهم زخمهای ناسورشده ای پیکرش را در دستان تواناو پرقدرت تو می بیند ، پس بپاخیز و آنچه از تو ، توقع می رود برآورده کن.

جوان ! سکوت شب رابا صدای اوراق کتابت که برای خواندن ورق میخورد، بشکن، با نورت ظلمت و تاریکی آن را روشن کن ، با اندیشه ات مسیر تازۀ را باز کن ، باقدم هایت کاخ جور و جهل را بلرزه در آور ، قلم را از دست دیو سیاه که فرمان قتل خورشید را سادر میکرد و میکند بگیر، با اندیشه های سفید در راه سبز حرکت آغاز کن تا قافله عشق به وطن، خاک راهت را سرمه ای چشمان نموده و عاق مادر زخم خورده وطن نباشی.

جوان ! تو خود میدانی که دستان غرض آلود ، بمطلب آشنا ، همسایگان که برای تصاحب دیوار مشترک با تو و اجدادت مجادله کردند ، دشمنان که لباس دوست پوشیده اند ، تفرقه اندازانکه صدای صلح سرمیدهند،جلادان که تا دیروز از قفا سرمی بریدند و دهقانان که برای دشمن زرع می کنند ، در فکر نجات کشتی طوفان زده تو نبوده و خانه ات را آباد نخواهیم کرد و فقط این دستان توانا ، پرقدرت و دلسوزانه ای توست که این مملکت را آباد می کند.

جوان ! تداوی این مادر مجروح وبیمار وطن آنچنان مشکل نیست که تو نتوانی ، این در قدرت تو بوده و توقع نیز می رود، اگر تو بخواهی دارو ومرهم بدست توست ، چناچه امروز هیچ کسی نیست که رضاکارانه ، صادقانه و بدور از توقع در خدمت مادر وطن قرار گیرد ، همه دنبال سود ، منفعت ، مقام و مادیات اند ، فقط تو هستی که با فعالیت های رضاکارانه و صادقانه ات این خاک را به طلا تبدیل می نمایی.

پس جوان ! فریاد مادر جگر سوخته ای وطن را در یاب که میگفت " مرهم زخمهای من بدست جوان من است " امروز برخویش قیام کن و خود را بانیروی علم و دانش مسلح ساز ، دانش و تجربه که بزرگترین وگرانبها ترین سرمایه بشریت است ، امروز در خدمت تو قرارداشته واز آن استفاده نماو مصدرخدمت برای مملکتت باش.

ای جوان ! عصبیت وقوم پرستی کسی را به جایی نمیرساند چنانچه نرسانیده است ، جهل و نادانی دشمنان انسان بوده و دست و پای اورا بزنجیر می کشاند چناچه کشانیده است ، تفرقه و نفاق ملت ها را تضعیف می کند چنانچه مارا تحقیر و نا توان نموده است، خمودی و جمودی انسان را به اشغال زندگی تبدیل میکند چنانچه نموده است ، اندیشه های محدود و تعصب های ناروا و کورانسان را در میان لانه عنکبوتی می کشاند ، پس خویشتن را در یاب و تکانی در خویش ایجاد کن و با خود بی اندیش که از کدام طریق بیشتر میتوانی بدرخشی وبه مادر دلسوز وطن خدمت نمایی واگر نجنبی ، حرکت نکنی ، خمود وجمود ، ترسو و جبون باشی ، مایه ای عبرت دیگران در تاریخ خواهد بودی.

پس قبل از آنکه مایه عبرت دیگران باشی ، از دیگران عبرت گرفته و آنچه عوامل تخدیر ورکود اجتماعی و فرهنگی جامعه ات می باشد درهم شکن.


۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

شایستگان چرا انتخاب نمی شوند؟


شناختن و تشخیص انسان برتر و آدم خدمتگذار به خلق ، همیشه مشکلی است که یک رأی دهنده در موقع انتخاب کردن دارد بخصوص توده های عوام که از یک طرف اکثریت رایدهنگان را تشکیل داده و رأی شان تعیین کننده است و از طرف دیگر مشکل انتخاب و گزینش فرد شایسته برای شان جدی و حاد تر است.

بنا براین عوامل که باعث می شوند نخبگان انتخاب نشوند ، بی خردان جای شایستگان را بگیرند به موارد زیل اشاره میگردد:

1. فقر دانش و تجربه . دانش و تجربه وسیله های اند که آدم میتواند فرد بهتر و شایسته را از میان کاندیدان شناسایی نموده و برایش رأی دهد و نبود این دو وسیله ضعف در گزینش اصلح را بوجود می آورد.

2. تحریک احساسات . در زمان کمپاین انتخاباتی ، بعضی ازکاندیدان بشدن موضوعات پوچ و بی مفهوم قومی ، سمتی ، نژادی و غیره را مطرح نموده و احساسات مردم عوام را تحریک می نمایند. در این میان گرد و غباری ایجاد میگردد که تشخیص فرد شایسته و درشت که شایسته ای انتخاب است دیده نمی شود.

3. دخالت احزاب . احزاب سیاسی در انتخابات ها کاندید معرفی نموده و از همان کاندید خاص حمایت می نمایند ولو همان کاندید شایسته نباشد. از این رو احزاب با تحریک و سازمان دهی مردم بنابر انگیزه های حزبی مغالطه ایجاد می نمایند تا کاندید خاص شان برنده شود و در این میان ، شناخت ارجح مشکل میگردد.

4. وابستگی ها. هرگا کاندیدی به نحوی به یک مردم وابسته است ، همین وابستگی چشمان خرد رأی دهندگان وابسته را کور می نماید ، تا فرد شایسته را نبینند و با چشمان کور رأی دهند .

5. مخفی بودن شخصیت انسان.شخصیت درونی انسان بسادگی قابل درک نیست، انسان را نمی توان از روی گفتار و رفتار او بصورت کامل شناخت زیرا اکثریت انسانها تغییر پذیر اند و همانند آب شکل معین و ثابت ندارند و همچنین هیچ تظمین و جود ندارد که او بگفته ها و شعار هایش که در زمان کمپاین سر میدهد عمل نموده و ثابت بماند.

6. عدم فضای شایسته سالاری فرهنگ شایسته سالاری زمانی بوجود می آید که تمام افراد جامعه شایسته گان را برگزینند ، وتمایلات احساسی و وابستگی های فردی را کنار نهند و توانایی درک نسبی اصلح را از غیر آن داشته باشند .لذا در شرایط که از یک طرف توانایی ناقص است و از طرف دیگر هم معیار انتخاب، وابستگی های قومی ، سمطی و حزبی است ، شایستگان کالای است که ماهیت درونی شان درک نشده و با همان شکل ظاهری به بازار عرضه می شوند.از این رو انتخاب اصلح برای رأی دهنده یک چالش اجتماعی است.

با توجه به مشکل و عوامل آن در زمینه شناخت فرد شایسته برای انتخاب ، نباید فراموش کرد که رآی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و در هنگام انتخاب کردن نباید هیچ گزینه ای دیگر را بجز شایستگی و اهلیت مد نظر داشت و قول علامه شهید بلخی را نباید فراموش کرد که میگفت :

نیست رهبر بتو گر راحتش از زحمت توست

از طبیب که خـــــــورد خون تو مرهم مطلب

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه



باغ زنانه شش پل  در فاصله 15 کیلو متری شرق بامیان محل خوبی است که برای تفریح مغزی ، خرید بعضی از آثار دستی زنان بامیان ، والیبال بازی ، دیدن از شهر ضحاک مار دوش ، خرید بعضی از گل های تزئینی ، بازی کردن با اسباب بازی اطفال مانند گاز و گذشتن از پل لرزانک ، واقعا خیلی محل خوبی است
امید است با دوستان تان تشریف بوبرید و بدون دوست نروید از طرف من منع می باشد

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

از تخریب تا بازسازی مجسمه های بودا در بامیان !

آیا ممکن است مجسمه های بودا بازسازی شود ؟ آیا همان ارزشی را که قبل از تخریب داشت میتواند باز یابد؟ و آیا درست است که مجسمه ها ترمیم و باز سازی شود یا به همان حالت واگزار شود تا حکایت گر هنرپروران و دشمنان راستین آن باشد؟ این سوالات است که همواره مطرح بوده و پاسخ درست پیدا نکرده است . و کاری که تاهنوز در زمینه باز سازی بودا صورت گرفته فقط همان جلوگیری از تخریب بیشتر بوده است .

یک نمونه بارز تمثیل دموکراسی در بامیان

به مدت بیشتراز یک ماه ، مردم بامیان به رهبری شورای ولایتی برعلیه دکتر سرابی والی بامیان تظاهرات چندی را براه انداخته و خواهان استعفای وی شدند ، اما از جانب حکومت محلی بامیان برخورد های منطقی ، عاقلانه وقانونی صورت گرفت که این خود ، گامی بسوی نهادینه شدن دموکراسی در بامیان به حساب می آید .

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

کنفرانس جوانان در ولسوالی شبرولایت بامیان

بنیاد انکشافی آغاخان این بار به ادامه فعالیت های اجتماعی ، فرهنگی و انکشافی شان کنفرانس را تحت نام " کنفرانس جوانان " با حضور داشت بیش از 250 نفر از جوانان اناث وذکور و شوراهای انکشافی و محلی ، موسفیدان ، معلمین و بعضی از کارمندان دولتی و موسسات دیگر در ولسوالی شبر ولایت بامیان راه اندازی نمود.
سید نادرشاه مسوول دفتر ساحوی بنیاد انکشافی آغان در ولسوالی شبر هدف از تدویر این کنفرانس را چنین بیان داشت" هدف از تدویر این کنفرانس آگاهی دادن به جوانان است ، تا آنان مسوولیت های شان را در فامیل ، درقریه ، بامردم ، و در قبال وطن خوب انجام دهند و هدف دوم از این کنفرانس تشویق شوراهای انکشافی در ولسوالی شبر است ، تا آنان برای جوانان سهم بیشتر در امورات اجتماعی و بازسازی بدهند.
در این کنفرانس که از 76 شورای انکشافی فعال در ولسوالی شبر و 28 باب مکتب دعوت شده بودند که بعد از تلاوت قرآن مجید سید بیک مسوول دفتر شیخ علی ، به سخنرانی پرداخته و درقسمت از سخنان شان فرمودند" ما خواستیم که این کنفرانس را راهاندازی نمائیم تا کم توجهی به جوانان کاهش یابد و متأسفانه امروز جوانان از فامیل ، شوراها و کلستر های ایجاد شده دور نگهداشته شده است و با انان مشوره صورت نمی گیرد که ما بعد از دریافت مشکل این کنفرانس را راه اندازی نمودیم" .

به ادامه کنفرانس محمد جواد سرابی مدیر اجرائیه ولسوالی شبر ، جوهر عمل مدیر معارف شبر، اسماعیل ذکی هماهنگ کننده شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر ، شیخ عطایی به نمایندگی از علمای شبر، مولوی عید محمد ، انجینر رحمانی معاون دفتر ولایتی بنیاد آغاخان و غیره به سخنرانی پرداختند ونیز از عده جوانان نظرخواهی صورت گرفت که یکی از جوانان گفت " ما ازیک طرف امتحان در مکاتب میدهیم وازطرف دیگر کارهای شاقه دهقانی را انجام میدهیم که این برای ما خیلی مشکل آفرین است .

به ادامه کنفرانس کارهای گروپی برای دریافت مشکلات جوانان و راه حل های آن صورت گرفت. وقرار از است این کنفرانس در ولسوالی ورس ولایت بامیان نیز راه اندازی گردد.

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

ضیافت شب به افتخار...


ریاست اطلاعات و فرهنگ به افتخار تشریف آوری سفیر جاپان و معین فرهنگی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان در ولایت باستانی و فرهنگی بامیان، ضیافتی در شب سه شنبه تشکیل داده و مهمانان را با صدای موسیقی محلی " دمبوره " پذیرایی نمود ، در این ضیافت که دکتر سرابی والی بامیان و عده از فرهنگیان دعوت شده بودند ،رئیس اطلاعات و فرهنگ بامیان آقای اکبری خواهان توجه بیشتر وزارت اطلاعات و فرهنگ  در امور فرهنگی و باستانی بامیان گردید. 

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

از زبان گل

گفت گل نام مرا چون گل نهاد
هستم از زیبایی خالق نماد
گونه گونه دست یابم  در زمین
زینتم برجنت و خلد برین
زین مقام من بدان من کیستم
بشنواز بلبل که گوید چیستم
دلفریبی خصلت دیرینه ام
بی تعصب بی جدل بی کینه ام

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

ورکشاپ ژرنالیستی خانم ها


ورکشاپ یک روزه ارتقای ظرفیت خبرنگاران زن ، از طرف سفارت آمریکا در مرکز آموزشی لنکن بامیان در روز پنج شنبه مورخه 3 جون سال روان برگزار گردید .
با توجه بر اینکه در بامیان ژرنالیست زن بصورت مسلکی وجود ندارد و بازهم در حدود ده تن از خانم های بامیان که به نحوی در رادیوهای محلی  بامیان و نشرات نوشتاری مانند هفته نامه ها و ماهنامه سرو کار دارند شرکت ورزیده بودند. و توسط خانم مهتاب فرید ژرنالیست بین المللی آموزش دیدند.

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

نتیجه ای تظاهرات در بامیان

چنانچه خود میدانید تظاهرات در بامیان در مدت سه روز بشدت ادامه داشت و تظاهرچیان با شعار دادن " سرابی سرابی ! استعفا استعفا ! " سرکهای خاکی بامیان را پیموده و گرد آن را سرمه چشمان نمودند و در نتیجه اعتراضات علیه والی بامیان ، دکتر سرابی خواستار دلایل استعفا دان شد که من روی کدام عوامل و علت ها باید استعفا بدهم ؟

امروز ( سه شنبه 26 ماه جاری شواری ولایتی بامیان با جمع نمودن تعداد قلیل ازمردم نسبت به روز های گذشته ، روی جواب دادن به استدلال دکتر حبیبه سرابی ، پنج ماده را که میتواند دلایل خواست انان مبنی بر استفا باشد تهیه نمودند .

اکنون مردم خسته شده و بعضی ها شورای ولایتی را که در رأس این تظاهرات قرار داشتند متهم به معامله می نمایند و عده ای هم حرکت آنان را برخواسته از اغراض شخصی و سیاسی دیگر میدانند ، بطوریکه پای منافع مردم کمتر در میان بوده است.

عده ای هم به این باور اند که در این ورکشاپ سه روزه ای  وزیران در بامیان و تهیه اجندا برای کانفرانس انکشافی کابل که در حدود دوماه بعد برگزار میگردد ، وکشانی که در بامیان امده بودند که بشتر از بیست وزارت خانه ، ( بشتر از ده تن وزیر و بشتر از 14 تن معین ) بوده اند ، باید آنان بخوبی استقبال می شدند و از انان پذیرایی و مهمان نوازی خوب صورت میگرفت ، و نباید انان از بامیان خاطره بد می بردند که متأسفانه ، یک عالم خاطرات ناگوار را انان با خود بردند.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

تظاهرات مردم بامیان

تظاهرات چیان:
سرابی ! سرابی !

استعفا ! استعفا ! استعفا !

هزاران تن از شهروندان بامیان ، در کنار اعضای شورای ولایتی این ولایت دست به تظاهرات زدند ، از دیروز به این طرف این تظاهرات ها ادامه داشته و امشب اعضای شورای ولایتی در کنارمردم تظاهرچی در چوک شهید مزاری واقع در تپه چونی خیمه زده و در آنجا بودند.


این در حالی است که به تعداد 11 تن از وزیران و 15 تن از معینان که تعداد شان به یک صد وبیست نفر میرسیدن از تاریخ 29 ثور الی 1 جوزا در ولایت بامیان ، سیاحت در بند امیر و ورکشاپ اولیت بندی در راستای تهیه اجدای برای کنفرانس انکشافی کابل سپری نمودند.

دیروز مردم میخواهستند که وزیرا در انظار مردم حاضر شده و وعده بدهند که همانند آقای کرزی دروغ نمی گویند و در این ولایت هیچ کاری صورت نگرفته است، در حالیکه تعداد از وزیران در سالن میراثهای فرهنگی قرارداشتند ، مردم واقع در چوک شهید مزاری راهی که به میدان هوائی بامیان منتهی میگردید بسته بودند.

ولی امرز تظاهرچیان مستقیمان خواهان استعفای دکتر حبیبه سرابی والی بامیان شدند ، وگفتند که والی بامیان باید تا ساعت 12 بجه ای امروز استعفا بدهد و استعفا خط خودرا در شورای ولایتی بیاورند. و مردم همرا باشورای ولایتی در چوکی شهید مزاری منتظر رسیدن استعفا خط والی بامیان اند و بگفته انان تازمانیکه استعفا خط او بما نرسد تظارات ما ادامه خواهد داشت

با عرض معذرت که به نسبت ضعیف بودن نت در عکس ها آپلونگردید

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

ملای تعویض نویس حلال همه مشکلات شما !!!


در بازار ولایت بامیان چندین ملای تعویض نویس وجود دارد که هرکدام به نوبه خود حلال مشکلات شما است و اتفاقا که هیچ نوع مشکل را نه نمی گویند این خود بهترین طریقه برای حل مشکل که داشتید و هیچ گاهی حل نمی شد ، می باشد. برای این که زود تر مشکل تان حل شود ، زود تر به آنها مراجعه نمائید.!!!!!!!

اگر شمارا فریب داد و اغفال کرد و یا پول تان را به ناحق گرفت ویا قضیه های غیر عقلانی و غیر منطقی را ردیف کرد، وسرنوشت را که بدست خود انسانها شکل داده می شود توسط تعویض وتسخیرات جنیات گفت تغییر و شکل میدهم  و صد ها مسایل موهوم و پوچ دیگر مرا متهم نکنید که شمارا رارهنمائی کردم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

کوچی ابزار سیاسی کهنه و جدید


کوچی  از ابتدای شکل گیری ا ش در زمان عبد الرحمن خان جابر تا به امروز یک وسیله و ابزار سیاسی زمام داران بوده  و امروز هم متأسفانه به عنوان یک وسیله سیاسی توسط دولت مردان کنونی استفاده می شود.
اهداف را که عبدالرحمن ازتأسیس کوچی گری داشت همین بود که کوچی ها همانند شمشیر در قلب هزار جات فرو رود تا رو حییه استقلال طلبی دراین سرزمین کشته شود.

متأسفانه امروز همان پالیسی عبدالرحمن خان توسط جناب محترم کرزی تعقیب می گردد چناچه در سال گذشته که او به آرای این مردم نیاز مند بود به کوچی ها دستور داد که از رفتن به هزاره جات خود داری نمایند و کوچی ها که صد در صد مطیع اوامر کرزی اند در سال گذشته نیامدند و اکنون که دیگر کرزی نیازی به آرای مردم هزار در طول حیات خود نخواهد داشت ، میراث دار عبدالرحمن است و این میراث را میخواهد بعنوان یک حربه و اهرم فشار نگهداری نماید.

از طرف دیگر کوچی ها در هزاره جات مهاجم و محارب اند که از رفتار شان این ادعا ثابت میگردد و مردم مناطق مرکزی بصورت عمومی دفاع از خود را یک وظیف انسانی و عقلانی میدانند.

که به همین اساس روز سه شنبه مورخ 28 ثورسال روان هزاران تن از مردم بامیان در اعتراض به حملات و حشیانه و طالبانه کوچی ها دست به تظاهرات زدند در این تظاهرات شعارهای همانند " کوچی گری بهانه است ، یک ظلم طالبانه است " کوچی جنایت می کند ، کرزی حمایت می کند" پدیده کوچی گری فرایند خصومت و خشونت قومی را تشدید می نماید" کوچی گری بیداد است ، میراث یک جلاد است" حمل سلاح جرم است ، اما نه برای کوچی "چرا حمل سلاح برای کوچی ها جرم نیست؟ "سرداده می شد.


در این تظاهرات حامد کرزی رئیس دولت حامی کوچی ها قلم داد گردید چنانچه در سال گذشته 1388 با دادن یک صدمیلیون افغانی به سران کوچی دولت از رفتن کوچی به مناطق مورد منازعه جلوگیری کرده بود تا لطمه ای به آرای حامد کرزی وارد نگردد ولی در سال جاری که نیازی به آرای مردم نیست ، گوچی توسط دولت جلوگیری نشده و حتا از آنها حمایت صورت گرفته است .

حامد کرزی در زمان کاندید انتخاباتی اش بشتری آرای خودش را از طرف مردم هزاره بدست آورده بو د و این در حالی است که با گذشت کمتر از یک سال که ، حامد کرزی متهم به حمایت از دشمن آنها یعنی کوچی ها که همانندگروه طالبان خانه ها را آتش زده و حتا بطفل هم رحم نمی کند ،میگردد



۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

تصویر معکوس از عشق




اندیشه , درحقیقت پاره های معانی تن آدمی اند که درفضای بیکران احساس به رقص آمــــــده اند,احساسی کــه برخواسته ازعشق و درد انسانی بوده وروح رابه وجــــد آورده ودل رابـــه تپیدن وسوختن وا داشته است .
تاریخ بشریت مملو ازحادثات تراژدی , افسانه وی, اساطیری وحماسی بوده که شالوده زندگی انسان متمدن ومعاصرامروز را تشکیل میدهد وکاروان تکاملی بشر را درفراراه جریان رودخانۀ همیشه جاری تاریخ , هدایت میکند.

جریان تکاملی وسیر سعودی بشریت بگونه ای بوده که هرگا شخصی پایه واساس یک اندیشه را گذاشته ، افراد و اشخاص دیگر روی همان تهداب بنّائی نموده و دیوار محکمی ساخته اند تا انسان که با پوست حیوانات و سنگ وچوب مایحتاج حیاتش را رفع میکرد ، تبدیل به انسان متمدن و مترقی امروزه گردیده است.
دراین میان چهره های چون سقراط , بقراط , افلاطون , ارسطو, وغیره ازمتن جوامع این موجود دوپا , ناطق , کاوشگر, مبتکر, خلاق , خداگونه ودرعین حال ظالم , متکبر , خودخواه ,غیور, گستاخ وجابر, برخواسته ونوای تفکرگرائی , ساز علوم عقلی وتجربی رادراین عالم تنگ وتاریک به صدا درآورده و اساس فنون وتمدن مادی امروزی بشریت رابنیان نهاده اند.

این بنیان گزاری اساس زندگی بشریت راتغییرداده وسختی های روزگار راسهل نموده ومجهولات را به معلوم تبدیل نموده , که این درذات خود دست آورد بزرگی برای بشریت محصوب میگردد.

علارغم موجودیت وحضور این دیدگاها, کسانی دیگری هم ازاین ره گزر کرده اند که بیزاری شان را از ؛منطق , فلسفه وعلوم تجربی ابراز داشته ویک مکتب نو, جدید وکاملا مجزا ازدیدگاه تجربه گرایان ، را درپهنه گیتی,که درحقیقت وسیع ودرنهایت کوچک است پی ریزی کرده اند وحتی نفرت و دوری شان را ازعلو تجربی نشان داده اند.

چهره ها وسیماهای دسته دوم نیچه , مولانارومی , اقبال , عبدلله انصاری,حلاج , وغیره بوده که درطول شاهراه حیات پیروان فروان , مریدان بادرک , باده نوشان مست , جان بکفان خانه بدوش وخرافه نشینان وادی شان راباخود داشته ودارند .

درمیان این دسته دوم چهره ها ی دیگری هم با تفاوتی فاحش دیده میشوند و آنان قبل ازاین که پیروعقل باشند , ازعشق اطاعت کرد وبه خواسته های عقل جواب رد گفته وبه دستورات عشق عمل میکردند که الگوها ونمادهای این دسته, لیلی , مجنون , فرهاد , شیرین , وامق ,عذرا, وغیره که نام شان درتاریخ جاویدان مانده است , می باشند.

عقل وعشق

روان شناسی امروزه ثابت کرد که دردورن هرانسان نیروهای بنام " عقل " و" عشق " وجود دارد که هرکدام دارای اوصاف و ویژگی های خاص خودشان می باشند.

همانطوریکه سخن رفت عقل ترسو , جبون , سودجو و محافظه کاراست وبرخلاف وعکس آن, عشق یک نیروی انقلابی , متحرک , یورشگر وخیزش آفرین میباشد علارغم موجودیت معشوقه های مختلف، چنانچه شاعری هم دراین زمینه میگوید :

ازجسارت های عشقـم درشکوه

ازجبونی های عقــــــلم درستوه

عقل بزدل مسکنم زاویه کرد

عشق پردل نام می افسانه کرد

عقل وعشق اندردرونـم درجدل

آنیکی مکاروافـــــــسون ودغل

بنابراین این دونیرو در درون آدمی وجود داشته وهرکدام به نوبه خود انسان رارهنمائی میکنند ودرعین حال درجدل ومنازعه اند تایکی دیگری رامغلوب نموده وخودش غا لب قرارداشته باشد.

انسان های که پیرو عقل اند هیچگاهی خودشان رادرخطر نمی اندازند ودرجان ومال شان زیان روانداشته وازجسارت درقبال منافع مادی وجانی شان عاجزاند. اماکسانیکه پیروعشق اند سر, جان , مال , آبرو, حیثیت , شخصیت , مقام و موقف برای شان مفهوم ومعنی ندارد.بخواسته های عقل پشت پازده وطراح باورهای مستقل بوده وهمه چیزشان رادروجود معشوق شان می بینند, دراوفناشده وحیات , عزت , سرفرازی واهلیت کسب می کنند . قیودات مادی وجسمی رادرهم شکسته وخودرا ازهمه چیز بجز معشوق شان آزاد وغیر وابسته میدانند که گواه این ادعا, وجود مجنون بوده که همه گم شده هایش رادروجود لیلی یابیده وخود رادروجود اومی یافت , وضربات چوب معلم را که بروی دستان نازک وتب دار ( که قلب مجنون همان جابود) لیلی نواخته میشود,درجسم خود احساس ومشاهده میکرد . گویا جسم وروح این دو انسان یکی است واو دراو فناشده وحیات گدائی میکرد ولیلی باکاسه وفاداری اش تمام خواسته های اورااشباع کرده وآب حیات میداد.

تعریف عشق:

" علاقه شدید قلبی"

عده ای از واژه ها ملقب به " تعریف نا پذیری " شده اند ، یعنی تعریف جامع ومانع از آن و جود ندارد ، مانند هنر، جامعه مدنی ، دموکراسی وغیره که کلمه ای " عشق " نیز از همین گروه است ، زیرا معرّف عقل است و عقل انسان توانائی درک همه موارد را ندارد وضعیف تر از ان است که عشق را تعریف نماید و بگفته مولانا " در تعریف عشق قلم شکست ، عقل در تعریف آن همانند خر که در گل و لای گیر افتد ، گیرافتید و از تعریف ان عاجز ماند و عشق خودش عشق است همانند آفتاب که خودش دلیل برخویش است "

مولانا زمانیکه در تعریف عشق می رسد در ابیات 112 مثنوی معنوی میگوید:

هرچه کویم عشق را شرح وبیان

چو ن به عشق آیم ، خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگر است

لیک عشق بی زبان روشنتر است

چون قلم اندر نوشتن می شتافت

چون به عشق آمد قلم برخود شکافت

عشق در شرحش چو خر درگل بخٌفت

شرح عشق عاشقی هم عشق گفت

آفتاب آمد دلیل آفتاب

گردلیلت باید از وی رو متاب

باز هم مولانا بدین باوراست که عشق از زاری دل پیداست:

عاشقی پیداست از زاری دل

نیست بیماری چو بیماریّ دل

در عین حال دکتر علی شریعتی در کتاب نیایش میگوید " عشق یعنی تنهائی" احساس تنهائی و فراق کسی و یا چیزی است که علاقه شدید قلبی را بوجود می آورد و نام همین احساس " عشق " است.

علل جاودانگی عشق لیلی و مجنون:

علت اینکه نام لیلی ومجنون جاویدان گردیده وازحافظۀ تاریخ فراموش نمیگردد, با توجه به داستان که از آنها در سینه تاریخ باقی مانده می تواند دلایل ذیل باشد

اول اینکه این هردو انسان نسبت به همدیگر وفاداری مطلق نشان داده وتا آخرعمرمتعهد ماندند ودرخطیر ترین شرایط ازشیشه وفا داری و تعهد ,دفاع کرده وقلب نازک شان را درمقابل سنگ حوادث سپر قراردادند تامبادا گزندی به شیشه نازک وفا داری وارد آید.
دوم اینکه درمسیر وصل این دوعاشق ومعشوق سدّ راه قرارداشت واگرسد راه نمی بود وصلت صورت گرفته وباعث این ماجراهای تاریخی نمیگردید وتاریخ, صدها عاشق ومعشوق رادیده که بعد ازاندک زمانی باوصل, عشق شان دفن وخاموش شده است .بقول یکی ازدانشمندان که "وصل مدفن عشق است"

.آنچه این دورا درمعرض آزمایش وفاداری قرارداد همان موجودیت مخالفت وموانع وصل شان بود, موانع درحقیقت بستری را بوجود آورد تا درخت عشق مثمر گردد.

سوم اینکه عشق این دو, راستین وحقیقی بود. فرق است بین عشق بازاری وعشق را ستین . عشق بازاری آنست که فرد میخواهد نیازمندی جنسی اش را اشباع کند , درفکراین نیست که آیند چه گونه باید باشد اما عشق راستین آنست که عاشق ومعشوق سربلندی ورفاه همدیگر رادرکنارهم خواسته و از غیر هم چشم بپوشند.

چهارم اینکه این دو عاشق جسم همدیگر" نه" بلکه عاشق روح همدیگر بودند، به زیبائی های درونی بشتر اهمیت میدادند تا دلربائی هائی ظاهری که بنا به تصریح تاریخ لیلی فاقد این ویژگی از دید مردم آن زمان بوده است.

چنانچه مجنون وقتکه مورد نکوهش و ملامت حاکم عصرش قرار میگیرد که لیلی لیاقت دیوانه شدن و این محبت افراطی تو را ندارد به او میگوید که " با چشم من لیلی را نگاه کن" که در حقیقت بچز چشمان مجنون هیچ چشمی لیلی را زیبا ندید.

بدین نتیجه میرسیم که عشق ازفطرت آنها جوشید وتوانیست درزمان خود چنین نقشی رابازی نموده وجسم شان رافانی ونامشان راجاودان گردانند . تاریخ آنها را در سینه خود جاودان می پروراند و مقام خدائی عشق را از آن خود نمودند. و راه شان پر رهرو بوده وعقل گریزان را درهرزمانی ومکانی بسوی مکتب شان فرامیخوانند، اما گام زن این مسیرخطیر کمتر دیده شده است.

کسپ رضایت

چه در عشق های خدائی و چه هم در عشق های انسانی کسب رضایت یک اصل اساسی بوده و همواره طرفین بخصوص عاشق در پی کسب رضایت معشوق بوده است .از دستورات او اطاعت نموده و از رفتار که باعث آزردگی او شود اجتناب ورزیده است.

درداستان لیلی ومجنون داریم وقتکه پادشاه زمان ازمجنون خواست تالیلی رابعقدش درآورد مجنون ازعمل اوناراحت بود وگفت " تولیلی من را ازیت کردۀ من ازتوبشدت ناراض هستم واگرتومیخواهی که من خوشحال باشم لیلی رابخانه اش بفرست"

از خود بیگانگی

الیناسیون درجامعه شناسی یک بحث گسترده است. ودراین بحث دانشمندان میخواهند بدانند عوامل که انسان راازخودش بیگانه میکند چیست ؟

در ابتدا باید بگویم که الیناسیون به معنی جن زده و بیگانه شدن ازخود است یعنی کسی که خودش راگم کرده ودیگری را در وجودش ویاخود ش رادر وجود دیگری می بیند واین انسان را هم" الینه شده" میگویند.

یکی ازعوامل که انسان را الینه میکند عشق است . عشق تمامی افکار و اندیشه انسان را تحت شعاع قرار میدهد و عاشق بجز معشوق به چیزی نمی اندیشد ، از خود بیگانه می شود ، عقل مطرود را رهبر نمیداند ، حرکات و رفتارش غیر نرمال بوده و از خود بی خبر است.

زندگی انسانی به گونه ای است که گه گاهی لازم می آید انسان به باوری، ازوجود خودش بیشتر اهمیت قایل باشد وباورش رابهتر ازهمه چیز دیگر که دردنیا وجود دارد بداند وبرای اوجز باور وایمانش همه چیزهای دیگر بی اهمیت وبی ارزش باشد, که درتاریخ ماشواهد و الگوهای فروانی از این قبیل داریم .

بودند کسانیکه خود شان را فدای باورهای شان کردند اما ازاین نوع قضایا به وفور درتاریخ جهان وانسان یابیده میشود.برای رسیدن به اهداف شان جان فشانی ها کردند ، ضربه ها دیدند ، شکست ها را تجربه کردند ولی از باور و هدف شان دست نکشیدند و بدین باور بودند که رفتن بسوی هدف هدفمندی است ، حتی ممکن است بدان نرسیم.

انواع عشق:

انواع مختلف عشق درجهان دیده میشود " عشق انسان به معبود (خدا) ، عشق انسان به مادیات، عشق به بهشت ، عشق به مقام و منصب ، عشق به اولاد ، عشق به علم و عشق انسان به انسان، جنس مخالف یا موافق ، که در تاریخ انسانی میتوان نمونه های فراوان یابید.

گاهی این عشق درچهره مولانا وشمس وگاهی هم درسیمای غبارآلو "لیلی ومجنون " که اشک وخاک بیابان درهم تنیده ودرگیسو وابروی آنان نشسته است , تبارز وتظاهر پیدامیکند.

ولی با تأسف انسان امروز هوس و شهوت پرستی را عشق نام نهاده و لکه ننگی در دامن سفید عشق محسوب می شوند ، عشق که به انسان خدمت میکند ، انسان را به کمال میرساند ، انسان را ماهیت وجودی میدهد و پیمانه ای اوصاف انسانی را در او می آزماید ، بنام ان انسانیت قربانی می شود.

حتا امروز ازنام مقدس آنان سوء استفاده گردیده ورودخانه عشق به بازار ابتذال کشیده شده وپامال هوسهای ناپاک وپلید انسانهای هوس بازمیگردد.امروزدر اذهان ، ازعشق همان هوس بازی وبوالهوسی تداعی گردیده وگناه تلقی می شود درحالیکه" مرگ عاشق شهادت در راه خداست " مشروط براین که عشق پاک وراستین بوده وپاهای کثیف ومتعفن شهوت وهوس درآن دخیل نباشد. عشق به انسان ,انسانیت میدهد .
عشق به انسان ,انسان را ازتحت تعریف " حیوان " خارج میکند چونکه درحیوانات جنبه شهوانی مطرح است نه انسانی زیراحیوانات ازدرک احساس های انسانی عاجزاند اما فراموش نکنیم که شهوت انسان را به حیوان دوپای ناطق تبدیل مینماید , شهوت انسانیت انسان را مخدوش میکند چنانچه پیر عاشق که شمس رابعنوان معبود میپرستید مولانا رومی میگوید:

ترک شهوت ها ولذ تــــها سخاست

هرکه درشهوت فروشد برنخواست

ودرجای دیگر عشق شهوانی رانفرین نموده میگوید :

عشق های کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

عشقی که ماهیت وانگیزه شهوانی دارد همان عشق " پی رنگ" است که عاقبت آن مایه ننگ وبد نامی است , شهوت کرامت انسان را لجن مال مینماید , شهوت تمام خصایص انسانی را ازانسان سلب نموده وعشق رابدنام , ضد عشق شهوت است ، شهوت قاتل بیرحمی است که کودک عشق را در گهواره اعدام میکند ، شهوت نیروی اغواکنندۀ است که انسان را در سیاچال عفن می اندازد

بسیاراند کسانیکه به دروغ وبه نام عشق دست به خیانت های بزرگی نسبت به همنوعان شان زدند.اما دردنیا هیچ کسی عاشقان راستین وحقیقی ای انسان به انسان رابد نگفته ونفرین نکرده اند بلکه نام شان را به نیکوئی بیان داشته است.

نمونه های عشق:

مهتاب بیتابانه ازعقب آفتاب درحرکت بوده وهیچگاهی احساس خستگی ,ضعف وسستی نمیکند .ومظهر عشق درعالم هستی وطبیعت پهناور می باشد .

پروانه, چون که عاشق حقیقی وراستین شمع می باشد ,سرازپانشناخته ,پروای سوختن نکرده , نصایح عقل رانشنیده , پیرو ومرید عشق بوده وسوختن راساختن دانسته ,هیچگاهی فریاد وناله ازفرط سوزش وستم آتش نمیکند.چونکه شعله های که دردرون اوشراره وزبانه میکشد , به مراتب داغتر، مرکبارتر وسوزانتراز آتش وشعله شمع است او از فرط عشق نسبت به خویش جاهل است و به باور خویش بسوی هدفش رهسپاراست.

میگویند " وصل مدفن عشق است" یعنی هرگاه وصلت صورت گیرد عشق دفن میگردد , درست است اما عشق تا آخرین نفس حیات ادامه دارد , گفته اند " چشم عاشق کور است " یعنی عاشق هرقدر کاستی هارا دروجو معشوق ببیند , نادیده می پندارد ویاهم هیچ نمی بیند.

میگویند " گوش عاشق کراست " یعنی تمام قضاوت ها ی نا روا که در رابطه با معشوقه اش میکنند اصلا اونمیشنود , اصلا معشوقه اش را ازبدی ها ی که یک انسان میتواند داشته باشد ، مبرا ومنزه دیده ودامن اورا ازهمه بدی ها وپلیدی ها پاک میداند واین گفته ها چقدر زیباست که مجنون کوچک ترین اشتباهی ولکه ای درلیلی نمیدید علاوه براینکه دیگران در باره اش سخن های گفته وطعنه ها روا داشتند.
گفته اند " عاشق پیروعقل نیست " یعنی آنچه راعقل در محدوده عشق حکم کند برخلاف آن عمل میکند , آنچه را عقل فرمان دهد نا پسند میداند , آنچه عقلانی وبدون ضرر دانسته شود عاشق ازآن بری است.درست درعشق حقیقی چنین است , درعشق حقیقی , عاشق رهبر ومرشد , رهنما , ومعالم الطریق خویش عشق رامیداند,

درتاریخ بشر ذلیخا ولیلی اسطوره های هستند که باید درپای نام شان تعظیم نمود .آنهاثابت کردند که توان قربانی کردن خواسته های شان را درپای بت عشق دارند .فقط همین ها بودند که عشق را برای نسلهای بعدی بیادگارنهادند.این ها بودند که اساس نامه ای عشق راباخون رگهای سرخ شان بتحریر درآوردند , انها بودند که باقربانی کردن تمام خواسته های شان در قربانگاه دل و خواست عشق، نام شان راجاویدانگی بخشیدند.



۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

تیم های فوتبال و والیبال دخترانه در ولایت بامیان

چندی قبل تیم های فوتبال و والی بال دخترانه توسط آمریت امور جوانان ، مرکز معلومات و ارتباط جوانان ، به همکاری مالی موسسه یونیسف و آمریت المپیک بامیان ایجاد گردید.و اعضای تیم های اکثرا شاگردان دارالمعلمین و لیسه عالی نسوان مرکز بامیان می باشند.


آما در جامعه ای نسبتا بسته ای بامیان چگونه میتواند دختران به بازی های فوتبال و والی بال روی آورند؟ در حالیکه هیچ سابقه تاریخی دختران بامیان در این نوع بازی ها ندارند.

محدودیت های سنتی از یک طرف ، نبود جای مناسب برای دخترام از طرف دیگر ، موانع سختی را بوجود آورده اند تا دختران در صحنه های ورزش ظهور نیابند.

با آنهم نهاد های که این تیم های دخترانه را ایجاد نموده اند امیدوار اند که دختران بامیان که به صورت داوطلبانه در تیم های حضور یافته اند ، میتوانند درخشش ویژه ای در عرصه های فوتبال و والی بال  داشته باشند و رکود ورزش را که متوجه دختران است خواهیم شکست.

جوانان بامیان و حکومت محلی

جوانان ولایت بامیان از حکومت محلی روی موضوع ذیل گلایه  مند است:


1) فساد اداری با انواع و اقسام خودش در درون ادارات وجود دارد که دلیل بر این ادعا محکوم و زندانی شدن مدیر فوائد عامه است که فسادش به پیمانه وسیع افشا شده و محکوم به حبس گردید و همین موضوع دلیل برموجودیت فساد است و بقیه ادارات زرنگی دارند که فساد شان افشا نمی شود.

2) این ولایت از مجرای وزارت انرژی و آب حتا یک وات برق هم دریافت نمی کند و دولت محلی هم تا هنوز کدام اقدام عملی انجام نداده است و فریاد های مردم بامیان که برعلیه تاریکی فریاد زدند نیز بگوش کسی نرسید.

3) سرک کابل – میدان – بامیان که قرار بود تا حالا کارش تمام شود هنوز خبری نیست و حکومت محلی بامیان وعده های دروغین و پوشالی حکومت مرکزی را بد تر از همه عقلانی و منطقی توجیه می کند.

4) به نسبت نبود ظرفیت کافی در ادارات تمام بودجه تخصیص داده شده به مصرف نرسیده و مقدار آن برگشت می خورد
5) جوانان بامیان به دلیل اینکه تجربه ندارند به کار جذب نمی شوند و هر روز به نحو مورد توهین و تحقیر قرار میگیرند.

6) ماستر پلان شهری بامیان بعد از مدت ها رأی زدنی و تبادل افکار بالای زمین های خود والی صاحب تطبیق میگردد

7) ریاست اطلاعات و فرهنگ مدت ها بدون آدرس بود ، فعالیت نداشت ، رئیس در یک ماه بشتر از 5 روز در بامیان نبود ولی حکومت محلی اقدام به موقع انجام نداد.

8) کارهای باز سازی ، بصورت بسیار سطحی صورت می گیرد ، چنانچه سرک بین بازار بامیان که در سال گذشته نصف وسط آن بخته شد ، حالا تخریب شده است و نیز قرار است اطراف باقی مانده آن در سال جاری بخته گردد.

9) ترمیم مجسمه های بودا ، خوابی بود که دیده میشد ، حرفی بود که گفته می شد ، در عمل چیزی وجود ندارد ، و همچنین اعمار پارک ملی کشور بندامیر .

10) در مسیر شاهراه کابل – پل خمری ، تا حدودی نا امنی وجود دارد و سه ولسوالی ولایت بامیان سهم خودش را در این مسیر دارا می باشد. حکومت محلی همواره با شوریشیان سیاست باج دهی و محفظه کارانه  داشته است .

 علارغم موجودیت  دلایل بر گلایه ، بازهم جوانان بامیان از فعالیت های مثبت دولت محلی استقبال نموده  و می نماید.



۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

بامیان امروز و دیروز


بامیان ، قلب افغانستان ، مرکز مبارزات عدالت خاهانه یک قشر محروم ، بام جهان ، ، گنجینه آثار تاریخی و باستانی کشور،انبار معادن ودر عین حال از فرط عصبیت کهن ، استحمار جدید و استبداد مدرن رنج کشیده و جای تازیانه ها و شلاقهای دژخیمان روزگار خویش را در اندام دارد.

بنا براین بامیان کنونی ، ولایتی است که به باوربسیاری ازآگاهان امور , " نسبت به اکثریت ولایات کشور , ضعیف, محروم , فقیر و مخروبه است " . این ولایتی است که بی توجهی و ستم حاکمان گذشته ، قتل عام های عبدالرحمن جابر ، ضربات گلوله های ارتش سرخ شوروی و قتل عامها ی بی رحمانه ای طالبان که حتا به کودک گهواره این سرزمین نیز رحم نکردند و غیره را در پیکرافسرده خود تجربه کرده و زخمهای ناسور شده از آن دوره های خشونت ، جنایت و اختناق ، در اندام داشته و شاهد قتل هزاران فرزند ساکن در خویش می باشد.

بامیان ولایتی است که شهرهای غلغله , ضحاک , سرخوشک ، مجسمه های صلصال و شهمامه , بندامیر ، راه ابریشم و هزاران آثار باستانی دیگر را در اندام خود جا داده و همواره بدانها فخرنموده و افسانه های جوانی را این مادر پیر و قد خمیده که همان زندگی انسان های متمدن در تاریخ این سرزمین است , حکایت میکند.

بامیان ولایتی است که بی توجهی دولت مرکزی و سکوت باشندگان خویش را در طول 9 سال گذشته شاهد بوده و همواره از خواب آلودگی و غفلت ساکنین خویش رنج برده و عامل عقب ماندگی , همان خوابهای طولانی و غفلت های متوالی باشندگان خویش را ، دانسته و برگور مردانش که روزگار میخروشیدند ، گرسته است.

در عین حال بامیان ولایتی است که مردم آن تن بهر ذلتی نداده اند تا زنده بمانند بلکه همواره گهوا ره خیزش ها و یورش ها درمقابل بيگانه گان و جباران تاریخ بوده و بر چشم خصم استخوان تیز کوبیده اند .

این ولایتی است که دارای 2 کیلومتر سرک پخته بوده و باقی سرکها ی آن کوره راهای انسان اولیه زمین را شباهت داشته و صدای جرس تمدن قرن بیست و یکم را نشنیده و زندگی حجر را تداوم بخشیده است.

بامیان ولایتی است که حتی مرکز آن به نسبت نداشتن برق در ظلمت و تاریکی غرق بوده وحتا يك وات برق هم از مجراي وزارت انرژي وآب دريافت نميكند. و تعداد از مردم هم بعنوان انسانهای متمدن قرن بیست و یکم در مغاره ها زندگی انسانهای اولیه را تجربه مینمایند ! وبسیاری ازشعبات دولتی هم به نسبت نداشتن تعمیر خانه های شخصی مردم را به کرایه گرفته و بسیاری ازمراکز آموزشی دانشگاه , دارالمعلمین, دارالعلوم , لیسه ها ومکاتب یا تعمیرندارند ویاهم تعمیر موجود پاسخ گوی نیازمندی های آنان نبوده و تعداد زیادی از شاگردان با حرارت سوزان آفتاب و سردي هوا دست و پنجه نرم مینمایند.

این ولایتی است که انکشاف متوازن را فقط در شعارها شنیده كه از جانب دولت مركزي سرداده مي شود وبا واژه آن آشنائی دارد اما در صحنه عمل معنی این کلمه را تجربه نکرده و طعم آن را نچشیده است .

بامیان ولایتی است که آثارباستانی عظیمی را در خود جا داده و همانند چشمان خویش از آنها حفاظت نموده و ازهزاران سال قبل برای ما پیام دارد , ولی در طول تاریخ , شاهد به یغما رفتن پاره های جگرخویش بدست قاچاق بران و یغما گران اعصار و قرون مختلف بوده و به عقیده بسیاری از کارشناسان خواهیم بود.

بامیان ولایتی است که همواره از فقر وترور شخصیت رنج برده , رهبر دلسوز که از متن مردم برخواسته باشد درخویش ندیده وحتا نیروهای انسانی وکارآمد او به رگبار بسته شده است.



۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

چرا نگرانم ؟


نمیدانم درشرایط که برایم همه چیز مهیّاست چرانگرانم؟

چرا دلهره واضطراب دارم؟

چرا آینده را سیاه وتاریک مبینم؟

مگر امروز دولت مردانم به من سرنوشت سفید نمی سازند؟

مگر بدانها اعتماد کرده رای ندادم؟

مگرآنها تعهد نگردند که برایم شرایط زندگی انسانی را فراهم نمایند؟

آری !

باگذشت زمان همه چیز برایم آشکارگردید.

دانستم که امروز جزخودم کسی نگران آینده من نیست.

آنهای که بایدنگران سرنوشت سیاه من باشند ,نگران حفظ مقام و اندوخته های مادی خویش تن اند.

تا مبادا سرمایه و مقام شان ازدست رود.

آنهای که باید ازسرنوشت من رنج برند, دلال صفت درجستجوی معامله کردن آینده من اند.

دانستم زعیم ,رهبر وزمام دارکه مقام را وسیله کسب قدرت ومادیات قرار دهد ازاو توقع خدمت نباید داشت.

بدبختی ازآن مردمیست که زمام داران شان به کاخ نشینی روی آورند.

درتاریخ جهان مردان راسراغ داریم که فقیر تراز فقرای تحت قلم روحکومت شان زندگی میکردند.

کسانی بودند که بعد ازمرگشان یک جوره لباس ویک جوره کفش پینه خورده به ارث گذاشتند.

اما کسانیکه امروز در سرزمین من داد خدمت به مردم میزنند بکاخها پناه برده اند

دربالشت های زربفت تکیه زده اند

کشتی ها و بالگرد ها خریده اند

شهرک ها ساخته اند .

مزدور ها دارند تا خون خلق را دربانگ شان بریزند

جلاد ها دارند تا فرزندان صدیق وطن را درپای قدرت شان ذبح نمایند

خفاش ها دارند تا نطفه های انقلاب را در درون مادران شناسائی و سقط نمایند.

پشه ها دارند که این ها را نیشها ساخته اند تا خون ملت را هشیاران بمکند

اما

نگاهی به ویرانه نشینان , گرسنه گان , محرومان , ستم دیده گان , اسیران , بی خانه گان , یتیمان وبزنجیر کشیده شده گان ندارند

نگرانی من از همین

دلهره واضطراب من همین

درد رنج من همین

احساس من همین

که چگونه باید زیست وچگونه باید مرد.