ای جوان امروز روز خـــواب نیست
خواب راحت ناجی از غرقاب نیست
جوان! مادر وطن را دیدم که خیره خیره چشم
براه تو دوخته بود ،در انتظار قدم های تو لحظه
شماری میکرد،با وجود اینکه جبر زمان، قامتش
را خم کرد ه و آثار شلاق در اندامش پیدا بود ، بازهم نام تو نبضش را به حرکت آورده و قامتش را ، راست ساخته و شلاق ستم را از یادش می برد.
این مادر در حالیکه لبهایش خشکیده و کبودی سلی جلادان و جنایت پیشگان به گونه هایش پیدا بود ، آهسته آهسته لب به سخن گشوده میگفت " در انتظار کسی هستم که دست پرورده من است ، او می آید و برزخم های تن من مرهم میگزارد ، او می آید تا انتقام من را از جهل و جنایت بگیرد ، تنها روزنه ای امید من جوان من است"
جوان ! اکنون تو تنها روزنه ای امید خانه تاریک مادر وطن هستی ، مادر دلسوز وطن تنها چشم براه تو دوخته و تورا مظهر امید در این سرزمین دانسته و داروی درد ها و مرهم زخمهای ناسورشده ای پیکرش را در دستان تواناو پرقدرت تو می بیند ، پس بپاخیز و آنچه از تو ، توقع می رود برآورده کن.
جوان ! سکوت شب رابا صدای اوراق کتابت که برای خواندن ورق میخورد، بشکن، با نورت ظلمت و تاریکی آن را روشن کن ، با اندیشه ات مسیر تازۀ را باز کن ، باقدم هایت کاخ جور و جهل را بلرزه در آور ، قلم را از دست دیو سیاه که فرمان قتل خورشید را سادر میکرد و میکند بگیر، با اندیشه های سفید در راه سبز حرکت آغاز کن تا قافله عشق به وطن، خاک راهت را سرمه ای چشمان نموده و عاق مادر زخم خورده وطن نباشی.
جوان ! تو خود میدانی که دستان غرض آلود ، بمطلب آشنا ، همسایگان که برای تصاحب دیوار مشترک با تو و اجدادت مجادله کردند ، دشمنان که لباس دوست پوشیده اند ، تفرقه اندازانکه صدای صلح سرمیدهند،جلادان که تا دیروز از قفا سرمی بریدند و دهقانان که برای دشمن زرع می کنند ، در فکر نجات کشتی طوفان زده تو نبوده و خانه ات را آباد نخواهیم کرد و فقط این دستان توانا ، پرقدرت و دلسوزانه ای توست که این مملکت را آباد می کند.
جوان ! تداوی این مادر مجروح وبیمار وطن آنچنان مشکل نیست که تو نتوانی ، این در قدرت تو بوده و توقع نیز می رود، اگر تو بخواهی دارو ومرهم بدست توست ، چناچه امروز هیچ کسی نیست که رضاکارانه ، صادقانه و بدور از توقع در خدمت مادر وطن قرار گیرد ، همه دنبال سود ، منفعت ، مقام و مادیات اند ، فقط تو هستی که با فعالیت های رضاکارانه و صادقانه ات این خاک را به طلا تبدیل می نمایی.
پس جوان ! فریاد مادر جگر سوخته ای وطن را در یاب که میگفت " مرهم زخمهای من بدست جوان من است " امروز برخویش قیام کن و خود را بانیروی علم و دانش مسلح ساز ، دانش و تجربه که بزرگترین وگرانبها ترین سرمایه بشریت است ، امروز در خدمت تو قرارداشته واز آن استفاده نماو مصدرخدمت برای مملکتت باش.
ای جوان ! عصبیت وقوم پرستی کسی را به جایی نمیرساند چنانچه نرسانیده است ، جهل و نادانی دشمنان انسان بوده و دست و پای اورا بزنجیر می کشاند چناچه کشانیده است ، تفرقه و نفاق ملت ها را تضعیف می کند چنانچه مارا تحقیر و نا توان نموده است، خمودی و جمودی انسان را به اشغال زندگی تبدیل میکند چنانچه نموده است ، اندیشه های محدود و تعصب های ناروا و کورانسان را در میان لانه عنکبوتی می کشاند ، پس خویشتن را در یاب و تکانی در خویش ایجاد کن و با خود بی اندیش که از کدام طریق بیشتر میتوانی بدرخشی وبه مادر دلسوز وطن خدمت نمایی واگر نجنبی ، حرکت نکنی ، خمود وجمود ، ترسو و جبون باشی ، مایه ای عبرت دیگران در تاریخ خواهد بودی.
پس قبل از آنکه مایه عبرت دیگران باشی ، از دیگران عبرت گرفته و آنچه عوامل تخدیر ورکود اجتماعی و فرهنگی جامعه ات می باشد درهم شکن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر