غزل روز معلم، چکیده های اشک

معلم
توباشي شمع رخشان اي مـعلم
چراغ راه انسان اي معلم
بتومي نازم اي نورهدايت
هدايت كن توطفلان اي معلم
كنون ديوارجهل وظلمت دهر
بكن ازريشه ويران اي معلم
نماروشن قلوب نوجوانان
توي شمع شبستان اي معلم
به بازار جهان درهر زماني
سواد ازتوست ارزان اي معلم
بدريا كشتي ي نسل جوان را
توي ناجي زطوفان اي معلم
مبادا سوي گمراهي كشاني
مهار نوجوانان اي معلم
تعهد شرطِ اول هست تـورا
وزان بعد است ايمان، اي معلم
به تكريم مقام وعزت تو
«تولا» شد غزل خوان اي معلم


معـلم
توئي هادي مرانسان را معلم
توبزداي اين جهالت ها معلم
دراين وادي تاريك ازجهالت
توميباشي چراغ ما معلم
به ملت افتخاروعزتي تو
نمائ مرد گان احيا معلم
زمعدوم تو مصدوم است دانش
وجود تو فضيلت زا معلم
زشاگردان مكتب با مرّوت
نما ازچهره اشك امحـا معلم
بسرآمد زمان بي سوادي
بعشق علم كن غوغا معلم
زبهرمحو انواع جهالت
ترا مكتب بود مأوا معلم
مجاهد برعليه بي سوادي
ترامينامم اي برنا معلم
شود روشن چراغ ما زنورت
شناسيم راه را ازچا معلم
ستون جهل ويران شد زنامت
تو كوران ميكني بينا معلم
بود امروزما، روزمعلم
بتواين تحفه ها اهدامعلم
« تولا» اين سخن را گفت بايد
بود افضل زعابدها معلم