۱۳۹۲ تیر ۲۶, چهارشنبه

زن ايدآل

حقوق اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، و بصورت كل جايگاه زن در درون جامعه انساني؛ يكي از موضوعات است كه در طول تاريخ توجه متفكرين جهان و مكاتب فكري و جريانات سياسي را بخود جلب نموده  و هركدام مطابق با بينش خود شان نسبت به اين مسئله حساسيت و واكنش نشان داده اند.

اين ديدگاه ها و نقطه نظرات از آنجا سرچشمه ميگيرند كه در زمان ظهور هريكي از آنها موضوعات مربوط به زن يكي از مسايل مطرح و بعضاً داغ بوده  واين انديشه ها و مكتب هاي فكري ناگزير نقطه نظر شان را بصورت مخالف يا موافق بيان داشته وموضوعات مربوط به زن را مطرح و مطرح ترساخته اند. واين فكر ها و انديشه ها؛ از يك طرف زن را ناقص العقل، جنس دوم، عامل فريب آدم، همداستان با شيطان، خلقت شده از پهلوي چپ مرد و جزء نفس دانسته و بر مرد بودن شان فخر فروشيده اند و از سوي ديگر كساني نيز بوده اند كه همان ارزشهاي را كه در وجود مرد ميتوان يافت، در وجود زن نيز بصورت مساوي و غير مشابه يابيده اند.
از جانب ديگر مسايل مربوطه به زن باعث پيدايش برخي از جريانات فكري و انديشه اي ديگر همانند « فمينيزم » شده و مسايل مربوطه به زن را به يك نحو جديد و عيني تر تحث مطالعه قرار داده و بر موارد چون عوامل سركوب شدن زنان، برجسته ساختن اشكال تبعيض، پيامد هاي ناگوار كنترول مردان به زنان، عدم دسترسي زنان به منابع و مواقف، توجه محوري نموده اند.
گرچند جريان فكري فمينيستي كه در دفاع از زن برخواسته نواقص فراوان خودش دارد بطور نمونه؛ نسبت به خانواده نگاه بد بينانه داشته و آن را صحنه ستم و نابرابري ميداند كه زن را از حركت و خود اراديت باز داشته و جايگاه او در مقابل شوهر تنزل دارد و متأسفانه از ارزشهاي كه در خانواده وجود دارد و در هيچ يكي از روشهاي ديگر نمي توان يافت، غفلت ورزيده اند؛ ولي منظور ما اين است كه اين جريان زاده مباحث مطرح در پيوند به حقوق و جايگاه زن مي باشد.
در اين ميان مكتب اسلام هم بعنوان يك رويكرد سياسي، اجتماعي و هم بصورت يك نهضت فكري و آفريننده يك جامعه متعالي انساني نمونه، نسبت به جايگاه انساني زن،‌ نقشهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي او در جامعه؛ ديدگاه  و نقطه نظر خويش را روشنتر، قاطع تر، عقلاني تر، و مستدل تر از ساير مكاتب فكري و جهت گيرندگان سياسي و اجتماعي از آغاز تا به اكنون بيان داشته است.
دلايل اظهار نظر اين است كه اسلام بعنوان يكي مكتب فكري عرض وجود نمود و در قدم نخست به سراغ فكرها و انديشه ها رفت و سرنوشت جامعه انساني را در گرو سرنوشت انديشه ها نگاه نمود و براي ايجاد تغيير در جامعه خواستار ايجاد تغييرات در انديشه ها گرديد. زيرا تا زمانيكه انديشه ها تاريك است جامعه نيز تاريك خواهد بود.
اسلام با اين ديدگاه انديشه نگر، به سراغ جامعه عرب جاهلي آمده و تمام نسل بشريت را در همه عصرها و قرنها مخاطب قرار داده و مطابق با نيازهاي فطري و طبيعي انسان، نسبت به تمام مسايل زندگي برنامه و طرح  ارائه كرده و فلسفه بافي هاي كهنه، و پوشاليي كه در تضاد با طبيعت انساني انسان قرار داشت، باطل و منسوخ اعلام كرد و طرح يك جامعه ايدآل را پي ريزي نموده و جامعه مدينه را نمونه ارائه نمود.
و همچنان در مورد ماهيت و جوهر زن، جايگاه معنوي او، نقش هاي سياسي و اجتماعي او اظهار نظر نموده و زن را آفريده شده از جنس مرد خواند، بدون تبعيض برمرد و زن تاج كرامت عطا كرد، خليفه خدا در زمين خطاب كرد، معيار برتري زن و مرد را در تقوا و پرهزگاري شان دانست، زنان را زينت و پوشش مردان  و مردان را زينت و پوشش زنان دانست، و آيه مباركه قرآن كتاب اسلام « فوسوسه لهما الشيطان» يعني شيطان هردو را وسوسه كرد و فريب شان دارد و با ذكر اين نكته دامن زن را از اتهام عامليت فريب آدم شدن پاك مي كرد، و براي زن حقوق سياسي، فرهنگي، اجتماعي، آموزشي، اقتصادي و ملكيت قايل شد و فرياد زد كه دختران به چه جرمي زنده بگور شده اند؟
دليل دوم اين است كه خورشيد اسلام در زماني طلوع كرد كه زن بعنوان يك موجود منفور زنده بگور شده و زنده نگهداشتن دختران در خانه ننگ و ذلت پنداشته مي شد و زن اين موجود ارزشمند كه از يك طرف مادر، دختر و همسر است و از طرف ديگر نخستين معلم جامعه، در سياه چالهاي فرهنگ منحط و مبتذل جاهليت عرب دست و پا ميزد و در بعضي فرهنگ هاي شرق و غرب بد تر از آن بود و هيچ روزنه اميدي وجود نداشت.
با اين وجود؛ اسلام در برابري اين همه، خشونت، قساوت، خشم، نفرت و بي عدالتي كه نسبت به زن روا داشته مي شد، نتوانست سكوت كند و همچون فرشته نجات به سراغ زن شتافت و او را نه تنها از زنده بگور شدن نجات بخشيد بلكه بهشت را در زير پايش نظاره كرد و در امتداد عمر يك نسل فاطمه ها، گلثومها و زينب ها تربيه نموده و فرياد عدالت و برابري را از حلقوم گرم شان تنين انداز هميشگي تاريخ ساخت.
با اين وجود هرگاه در جوامع اسلامي كنوني از زن صحبت مي شود؛ ذهن ها به سرعت به سراغ « الگو زنان» صد اسلام ميرود كه در آن زمان چه الگوهاي ارائه و ساخته شده اند. ولي اين الگويابي از يك ديدگاه درست است كه پيامبر اسلام « الگوهاي شخصيتي» در اكثريت عرصه هاي زندگي ارائه كرده است و از جانب ديگر مقايسه جامعه نسوان امروز با جامعه نسوان صدر اسلام چندان منطقي به نظر نمي رسد زيرا در صدر اسلام تنها با تلاش هاي پيامبر و اصحابش زنان فقط از زندگي بگور شدن نجات يافته و جامعه عرب به انان اجازه نفس كشيدن داده است و در جامعه نسوان صدر اسلام از آنجايكه سالها زنده بگور شده بودند و قرنها مورد تبعيض قرار داشتند؛  ظرفيت اندكي وجود داشت ولي امروز جامعه نسوان در اكثريت كشور هاي اسلامي از ظرفيت هاي عالي برخوردار هستند.
در عين حال؛ امروز در كشورهاي اسلامي سه چهره متفاوت از زن ديده مي شود:
چهره زن سنتي جاهلي: اين چهره بيشتر پيرو رسوم و عنعنات قبيله و قريه بار آورده شده است تا دين و مذهب. تمام رفتار هاي او مطابق با همان رسوم و عنعنات حاكم در قبيله است و نميتواند از آن پا فراتر بگزارد و در ميان رسوم قبيله و قريه دست و پا ميزند و در جامعه كه او زندگي مي نمايد رسوم حاكم، نسبت به دستورات دين ارجحيت دارد بطور مثال رسوم قبيله اجازه نميدهد شريك زندگي اش را خودش انتخاب نمايد ولو دستور اسلام است و نميگذارد به مكتب برود گرچه اسلام تأكيد كرده باشد.
چهره دوم زن مدرن: اين چهره برخلاف زن سنتي جاهلي، مدرن است. و تمام رسوم و عنعنات قبيله  و دين هردو را بعنوان عوامل تخدير و ركود درهم شكسته و آزادي مطلق خويش را بدست آورده و با حضور در صحنه هاي رقص و آواز توجه بينندگان را بخود جلب مي نمايد و از طرف ديگر برچسب كالاهاي تجارتي شده و در خدمت صنعت و تجارت در آمده و با استفاده از تليغات پرزرق و برق بيروني قيودات خانواده را در هم ميشكند.
چهره سوم زن انساني: اين چهره با چهره هاي اول و دوم تفاوت هاي فاحش دارد و نه چون زن سنتي جاهلي حامل رسوم و عنعنات ناپسند ارتجاعي و بومي قبيله است و نه چون زن مدرن در صحنه هاي مهيّج و بازار هاي تبليغاتي تجارتي حضور دارد بلكه در صحنه هاي سياسي،‌ فرهنگي،‌ اجتماعي، اقتصادي و آموزشي در چارچوب دستورات اسلامي و رعايت ارزشهاي خانواده فعاليت نموده و حامل كوله بار رسالت انساني زن، بسوي رستگاري و خدمت به انسانيت رهسپار بوده و كمتر مورد خشونت قرار ميگيرد درحاليكه زن سنتي جاهلي آماج خشونت رسوم و عنعنات ناپسند قبيله قرار داشته و زن مدرن از طريق فرآورد هاي صنعتي و مدرنيته دنياي مدرن به رگبار خشونت بسته شده و چهره  زن انساني از هردو در امان است.
اسلام در مورد زنان كشورها اسلامي ديدگاه مساوي داشته و هيچ گونه تشتت و پراكندگي در آن ديده نمي شود و براي تمام زنان امت اسلام جايگاه و نقش يكسان قايل است. ولي متأسفانه رفتار جوامع اسلامي نسبت به نقش و جايگاه زن متفاوت است چنانچه در يكي از جوامع اسلامي زن حق شركت در فعاليت هاي سياسي و اجتماعي را داشته و در بعضي از جوامع ديگر ندارد در حاليكه هردو از فرهنگ اسلامي مطابعت مي نمايند و آنكه حق ميدهد و آنكه نميدهد هردو تحت عنوان اسلام است.
عوامل اين تفاوت هاي رفتاري در اين است كه از يك طرف برداشت هاي متفاوت از اسلام صورت گرفته و بعضاً برداشت ها انحرافي بوده اند و از سوي ديگر رسوم و عنعنات قبيله و قريه ممزوج گرديده و در آميخته است.
فرهنگ اسلامي و سنت پيامبر عبارت است از قرآن،‌ حديث و سيره رسول اسلام كه هيچ گونه تضادي در بين آنها وجود ندارد ولي رسوم و عنعنات عبارت از ارزشهاي ناميمون هستند كه بر اثر روابط اجتماعي زاده شده و بدان عمل مي شود و ممكن بين آن و اين تفاوت ها و تضاد هاي زيادي وجود داشته باشد كه دارد و در جامعه قبيلوي و قريه سالاري مورد احترام بوده و بدان عمل مي شود.
پس اين اسلامي نيست كه زن را از فعاليت هاي اجتماعي، سياسي،‌ فرهنگي و اقتصادي محروم مي كند بلكه يا برداشت هاي نادرست و غلط از اسلام است و يا اينكه رسوم و عنعنات ناپسند قريه و قبيله است كه در تضاد با اسلامي  قرار گرفته و رفتار هاي دوگانه را نسبت او به وجود آورده است در حاليكه اسلامي نسبت به زن ديدگاه واحد داشته و براي تمام زنان امت اسلامي حقوق، نقش و جايگاه مساوي داده است
بنابراين؛ يكي از مهم ترين وظايف روشنفكران كشورهاي اسلامي در شرايط كنوني اين است كه با برداشت هاي نادرست و غلط كه از اسلامي در مورد مسايل مربوطه به زن صورت گرفته مبارزه نمايند. و در عين حال دستورات اسلام را از رسوم و عنعنات جا افتاده اي كه در جامعه بدان عمل مي شود و همانند دستورات اسلامي از احترام و ارزش خاصي برخوردار هستند، تفكيك نمايند.




۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه

زندگی نامه ي مختصراسماعیل ذکی،


اسماعیل « ذکی » فرزند حاجی عوض در بهارسال 1348 هجری شمسی در یک خانواده متوسط و فرهنگی در درۀ صدبرگ کالو از توابع و لسوالی شبر ولایت بامیان، چشم به جهان می گشاید. در سال 1354 شامل مکتب متوسطه کالو گردیده و دوره ابتداییه و متوسطه را در کابل به پایان میرساند و سرآنجام در سال 1367 از لیسه آی آرسی شهر پشاور پاکستان فارغ گردیده و بخاطر نبود زمینه تحصیل در داخل کشور، عازم جمهوری اسلامی ایران میگردد.

در همین سال در یکی از مدارس دینی شهر شیراز ایران مشغول فراگیری علوم حوزه يی و معارف اسلامی میگردد وهمزمان با آن وارد دانشگاه آزاد شیراز شده و در دانشکده ادبیات به تحصیلات خویش ادامه میدهد. در سال 1371 بعد از  پیروزی مجاهدین باعدۀ از فرهنگیان مهاجر داخل کشور شده و مدت را  در کمیته سیاسی حزب وحدت اسلامی افغانستان ایفای وظیفه مینماید. بعد ازشدت گرفتن اختلافات درون حزبی و جنگهای داخلی بین احزاب در کشور، از حزب فاصله گرفته و از طریق « کمیته سویدن برای افغانستان»؛ یک باب مکتب را درساحه کالو فعال ساخته و سرمعلمی آن را به مدت پنج سال به عهده میگیرد و همزمان با آن در مدرسه مهدیه (عج) کالو به تدریس در بخشهای ادبیات عربی منطق، اصول و معارف اسلامی می پردازد.
و با دایرنمودن کورسهای مستعجل تعداد از معلمین را تربیه مینماید که اکثریت شان از اساتید فعال مکتب کالو میباشند. با مسلط شدن رژیم طالبان در بامیان، در18 حوت 1377 توسط  طالبان درغوربند ولایت پروان زندانی میگردد و بعد از آن توسط طالبان به زندان پلچرخی انتقال می یابد و مدت 18 ماه را در زندانهای طالبان سپری مینماید.
بعد از روی کار آمدن دولت های مؤقت و انتقالی در کشور، فعالیت های فکری، فرهنگی ومدنی را آغازمینماید درسال 1383 همرا با تعداد از دانشجویان فعال دانشگاه کابل، نهادی  را بنام« سازمان اجتماعی فرهنگی ارمغان وحدت» ایجاد نموده در راستای ایجاد هماهنگی بیشتر بین فعالیتهای دانشجویي و تقویه جامعه مدنی فعالیتهای را در ولایات کابل، غزنی، دایکندی، میدان وردک، بامیان وسایر ولایات انجام میدهد. سازمان مذکور درسال 1384 عضویت شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر را کسب نموده و در قسمت هماهنگی بین نهادهای مدنی فعالیت مینماید. در سال 1385 همرا با بعضی از فرهنگیان و متفذین ولسوالی شبر، انجمن اجتماعی شبر را تأسیس نموده که مسؤلیت کیمته فرهنگی آن را به عهده میگیرد.
و درسال 1386 همرا با تعداد از فرهنگیان و اساتید دانشگاه بامیان، انجمن نویسندگان بامیان را ایجاد نموده و مسؤلیت آن را عهده دارمیگردد، انجمن مذکور تا هنوز فعالیت های فرهنگی زیادی از جمله چند جلد اثرعلمی نویسندگان بامیان را به چاپ رسانیده است.
ازسال 1388 بدین سو؛ بحیث هماهنگ کننده « شبکه جامعه مدنی وحقوق بشر» در زون مركزي، ایفای وظیفه نموده و در ولایات بامیان و دایکندی به آموزش اعضای نهادهای مدنی وفعالین مدنی وسایر فعالیتهای دادخواهی مصروف میباشد. موصوف به نمایندگی از ولایات بامیان، دایکندی، میدان وردک و غزنی در سال 2011 میلادی درکنفرانس بُن دوم اشتراک مینماید و همزمان با این فعالیتها، در یکی از دانشگاه های آزاد در رشته حقوق تحصیلات خویش را ادامه داده و ازآ ن فارغ میگردد.
ایشان درسال 1367 به سرودن شعر درقالبهای غزل، مثنوی، دوبیتی و شعرسپید آغاز مینماید که اشعارشان در نشریات کشور بعضا به دست نشر سپرده شده است. وهم چنین مقالات زیادی از ایشان در موضوعات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حقوقی به چاپ رسیده است. در اينجا نمونه شعر ايشان را كه به نام مستعار « ثاقب » سروده اند، خدمت خوانندگان ارجمند تقديم مي نمائيم.

ازگفتارتا عمل

ازعملهای قبیح اینجا کسی را عار نیست
عزت و شأن و شرف بر مردم ابرار نیست

قاضی ومفتی همه غرق اند در بحر فساد
ناهی عامل از این افعال بد کردار نیست

رفته اند در خواب غفلت آمر و مأمور ما
مست اند از باده قدرت کسی هوشیار نیست

ای طبیب مدعی بر نظم ملت سعی کن
نا بهنجاری دوای مردم  بیمار نیست

هرکه را میبینی غرق عشرت وعیش خود است
درد و احساس وطن خواهی به زمامدار نیست

میدهند وعده به ملت این چنین و آنچنان
این همه کذب است و کس را صدق در گفتار نیست

بهرمحو رشوت و بیداد کن هر دم قیام
بردگی و بندگی در شأن هیچ احرار نیست

در رهی آبادی میهن نما سعی وتلاش
رخوت و سستی از آن مردم بیدار نیست

بامیان24 رمضان 1428 هجری قمری






قلبم را آتش گرفته بود



چه زيباست به تماشا نشستن از راه دور، برگشتن از راه دور در شهر افسانه ها و سخن نگفتن ها ، قلبم را آتش گرفته بود ، انفجار عظیمی در مغزم رخ داده و روحم اخطار جدایی از جانب تن در یافت کرده بود ، قطرات اشک داغم که بروی زمین میرخت ، به سیلابی برای بردن تمام هستی ام مبدل میگشت ، احساسم آنچنان طغیان نموده بود که به کشتن خویش وادارم میکرد، دردرونم انقلاب به پا شده بود که تمام وجودم را به نابودی و انقراض تهدید میکرد ، پلکانم از حرکت باز مانده و چشمانم برای سیر شدن از دیدن تو ثباتش را برهم نمی زد.
نمیگویم که برمن چه گذشت ؟  نمیدانی که آتش چگونه به جانم شعله افگنده بود ؟ قلم و زبانم از بیان احساسی که من داشتم و رنجی را که میکشیدم و دردی را که در درونم پنهان میکردم نه تنها عاجز بوده ، بلکه از درک و بیان شمه آن آتش می گیرد .
عقده ها را در گلو شکستم
امیدهارا در دل
احساس عشق را با شمشیر مژگان دوست
چون از آسمان باران خون می بارید.
ایثار انسان ، برای انسان
پامال ارزشها ، برای ارزش برتر
ثار شخص به استقبال فرد
ترجیح مرگ بر زندگی فراق
به نجوا شندیده می شد
بر گور عاطفه ها گریستم
قطرات اشک سرخ و داغ من میریخت
در پشت آن کوه غم پنهان بود
ریشه های گل از خون زرد بلبلی  مینوشید
 تا برگی از آن برعفونت نریزد
ولی باد خزان ، چه بیداد می کرد
صدای سگان ولگرد
سکوت وحشی شب را می شکست
خطوط چکمه ای جغدان
نقوش مرگ را به تصویر می کشید
دستان رنگین به خون عاطفه ها
پنجره امید ،  می بست
اوراد کاهنان و استرلاب ساحران
سمّ  اندیشه ها بود
برقه های جهل و سنگ سیاه عُرفِ خشن
برکالبد مخشونی می بارید 
فروغ خورشید ،پنهان میرکرد
تا اتصال اندیشه ها برهم زند
بازوان گشوده چنار سبز
به ریسمان افعی بندد.


۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه

نگاهي به حال و آينده اعتصاب غذايي در باميان؛




ده تن از فعالين مدني باميان، در پيوند با قتل عام بيرحمانه مردم هزاره شيعه در كويته پاكستان در تاريخ 17 فبروري 2012 دست به اعتصاب غذايي زده و امروز وارد سومين روز خودش شده است. خيمه اعتصاب كنندگان در پيش روي دفتر يوناما قرار داشه و اكثريت خواسته هاي آنها متوجه سازمان ملل متحد و نهاد هاي مدافع حقوق بشر، و دولت افغانستان مي باشد.
اين اعتصاب در حالي وارد سومين روز خودش مي شود كه لحظه به لحظه وضعيت صحي اعتصاب كنندگان بدتر و بد تر مي شود بخصوص وضعيت صحي يك تن از خانم ها كه در بين اعتصاب كنندگان قرار دارد. و اكثريت نهادهاي مدني، مردمي، حقوقي و ولايت باميان و تيم داكتران كه وضعيت صحي آنها را نظارت مي نمايند، از وضعيت صحي اعتصاب كنندگان بشدت ابراز نگراني نموده اند.
از سوي ديگر تاهنوز هيچ پاسخي از طرف مراجع مخاطب اعتصاب كنندگان در يافت نشده و فقط دفتر ساحوي يوناما در باميان متن بيانيه سخنگوي سازمان ملل را كه در روز 17 فبروي به نشر رسيده و كشتار مردم بي گناه در كويته پاكستان محكوم نموده است، توزيع و پخش نموده  ودر آن به خواسته هاي اعتصاب كنندگان باميان هيچ اشاره اي صورت نگرفته است. بنا براين اعتصاب كنندگان ميگويند تا زمانيكه به خواسته هاي كه بيان داشته اند، پاسخ درست و عملي گفته نشود به اعتصاب شان ادامه خواهد داد.
اين اعتصاب كنندگان تنها هزاره ها نيستند بلكه در بين شان از اقوام تاجيك باميان نيز ديده مي شود. محيي الدين فرهمند يك تن از فعالين مدني تاجيك تبار است كه دست به اعتصاب زده است.
اعتصاب كنندگان باميان خواسته هاي شان را طي چهار ماده بصورت ذيل بيان داشته اند:
1.      كشتار و نسل كشي هزاره ها در كويته پاكستان، تداوم قتل عام و كشتار جمعي هزاره ها طي دو قرن گذشته در افغانستان مي باشد كه نقض صريح حقوق بشر بوده و هيچگونه توجيهي براي اين جنايت قابل قبول نيست. عاملين اين كشتار ها بايد توسط حكومت پاكستان، شناسايي و مجازات شوند.
2.      سازمان ملل متحد و ديد بان حقوق بشر، با اقدام جدي و عملكرد صريح و قاطع ، در راستاي بررسي كشتار هاي كويته بعنوان نسل كشي هزاره ها، تحقيقات همه جانبه را براه بيندازد و نيز گزارشگر حقوق بشري خويش را در پاكستان توظيف نمايد.
3.      خوسته هاي قربانيان جنگ و مردم معترض كويته به شكل جدي برآورده شود.
4.      از آنجايكه اين قضيه، شامل نقض صريح حقوق بشر مي شود، از دولت افغانستان ميخواهيم كه با روش هاي متناسب ديپلماتيك، اين قتل ها و نسل كشي را محكوم نموده و خواهان جلوگيري و عدم تكرار فجايع اينچنيني گردد.
با اين وجود، از يكطرف اعتصاب ادامه داشته و لحظه به لحظه وضعيت صحي آنها وخيم مي شود و از سوي ديگر هيچ پاسخي نويد دهنده عملي مبني بر جلوگيري از تكرار قتلعامها در كويته و تحقيق روي چگونگي و عاملين قتلعامها گذشته، وجود ندارد. و در مركز ولايت باميان هم همه مردم در مورد قتلعامها و اعتصاب حرف ميزنند و هنوز معلوم نيست كه اعتصاب كنندگان در جمع قربانيان خواهد پيوست و يا اقدام از طرف مراجع مربوطه مخاطب شنيده خواهد شد.