۱۳۹۱ خرداد ۱۸, پنجشنبه

گزارش محفل گرامی داشت از اولین سالگرد شهادت شهید جواد ضحاک در بامیان


روز چهارشنبه مورخه 17 جوزاي 1391 با حضور داشت هزاران تن از مردم باميان از اولين سالگرد شهادت رئيس فقيد شوراي ولايتي باميان " شهيد جواد ضحاك " تجليل به عمل آمد. اين محفل گرامي داشت كه از طرف خانواده و ستاد برگزاري مراسم  در مسجد رهبر شهيد تدوير يافته بود،‌ رئيس شوراي ولايتي باميان عزيز شفق،‌  محمد محقق نماينده مردم  در ولسي جرگه و رهبر حزب وحدت اسلامي مردم افغانستان ، محمد رسول كريمي از استادان دانشگاه باميان و دكتر حبيبه سرابي والي باميان ؛ به ايراد سخن پرداختند و نيز بيانيه  از طرف خانواده شهيد ضحاك توسط محمد رضا دانش بخوانش گرفته شد.

در اين محفل علاوه برشخصيت هاي مقيم در باميان،‌ دكتر "عبد اللهي" وزير شهر سازي و مسكن و حاجي محمد محقق همرا با برخي از افراد ديگر‌ از كابل تشريف آورده و در اين محفل شركت ورزيده بودند. اين محفل از ساعت نه بجه صبح آغاز يافته و ساعت 11:30 خاتمه يابيد و بعد از ختم محفل اشتراك كنندگان در گلزار شهدا جايكه شهيد ضحاك در آن دفن مي باشد رفته و ياد بودي از شجاعت و مردانگي هاي او نموده و براي خوشنودي روح او دعا نمودند.

شهيد جواد ضحاك سمت رياست شوراي ولايتي باميان را بعهده داشته و در سال گذشته (1390 )  توسط افراد ناشناس كه گفته مي شود طالبان بوده اند در مسير دره غوربند در حالي كه از كابل بطرف باميان در حركت بود ربوده شده و بعد از پنج روز جنازه او در كنار جاده يابيده شده و به باميان انتقال داده شد و با حضور و اشك هزاران تن بخاك سپرده شد.

عزيز شفق ، رئيس شوراي ولايتي باميان كه اولين سخنران اين محفل بود از تمام نهاد هاي دولتي و غير دولتي نام برده و از ايشان تشكر و سپاسگذاري نمود و بخصوص از كسانيكه از كابل تشريف آورده و به مردم باميان و شهيد ضحاك ارج نهاده اند تشكري ويژه نموده و بيشترين حرفهايش تشريفاتي بود ونكات چندي در رابطه با شخصيت شهيد ضحاك نيز اشاره نمودند.

حاجي محمد محقق در ضمن برشمردن برخي از ويژگي هاي شهيد ضحاك به مشكلات كوچي ها و نقص هاي نفوس شماري كه از مردم ولايت باميان صورت گرفته است اشاره نموده و فرمودند كه رفتارهاي كه با مردم بومي و هميشه مسكون مناطق بهسود در زير چتر و سايه دموكراسي صورت گرفته است در زمان حكومت كمونيستي و متجاوزين صورت نگرفته است و از جامعه جهاني و دولتي جمهوري اسلامي افغانستان خواست كه به اين مشكلات مردم پايان دهند و نيز از مردم و بخصوص جوانان باميان خواست؛ حق تلفي هاي كه در حق شان صورت ميگيرد سكوت نكرده بلكه از طريق رسانه ها بگوش همگان برسانند.

بيانيه خانواده شهيد ضحاك  به مناسبت اولين سالگرد شهادت او كه توسط محمد رضا دانش بخوانش گرفته شد،‌ درقسمت هاي آن آمده بود كه ؛ چگونگي  شهادت شهيد جواد ضحاك و شهيد بابه مزاري شباهت هاي زيادي باهم دارند همانند ربوده شدن شكنجه شدن پوست و گوشت آنها توسط " انبور" كشيده شدن  و در خاتمه شكافته شدن قلب و سرآن هردو توسط مرمي. و تنها آنچيزي كه قابل افتراق است فاصله زماني مي باشد و بدون شك توطئه سازمان يافته اي در كار بوده است. و نيز در قسمت ديگر آن آمده  بود كه ،‌ شهيد ضحاك مدت پنج روز در اسارت آدم ربايان قرار داشت و اين فاصله اندك نيست كه متأسفانه براي نجات او كاري از طرف ارگانهاي امنيتي صورت نگرفت و بعد هاي شنيده شد كه خانواده شهيد ضحاك عمليات نجات را رد كرده اند ! بايد گفت كه ما در آن زمان در حالتي قرار نداشتيم كه بتوانيم در اين زمينه تصميم بگيريم بلكه از ما مشوره نيز خواسته نشده است ولي ممكن است كسانيكه حضور جواد ضحاك را تاب نمي آوردند ،‌ چنين حرفي را از جانب خانواده اش براي نهاد هاي امنيتي گفته باشند.

سالگرد شهادت جواد ضحاك در حالي تجيلي ميگردد كه مسير دره غوربند كه او در آن ربوده شده و به شهادت رسيد ،‌ نسبت به سال گذشته نام امن تر شده است و هر روز طالبان مسلح مردم مسافر را از موتر ها پائين كرده و اعدام شان مي نمايد و نيز موتر هاي دولتي و موسسات را آتش ميزنند.

۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه

گزاش مراسم تجليل از سالگرد شهادت جواد ضحاك

فر دا قرار است از اولين سالگرد شهادت رئيس فقيد شوراي ولايتي باميان ، در باميان تجليل به عمل آيد شما ميتوانيد گزارش آن را فردا از اين وبلاگ بدست آوريد.

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

به مناسبت اولين سالگرد شهادت « شهيد جواد ضحاك » رئيس فقيد شوراي ولايتي باميان


شير اگر چه بسته اي زنجير بود
برهمه زنجير سازان  مير بود.       « مولوي »

مدني ترين مردم در سطح افغانستان، مردم باميان است.  چه از لحاظ « مدنيت تاريخي» كه هيچ متعصّبي در آن شك ندارد. و چه در عصر كنوني، باميان‌« سرزمين مدنيت » به حساب مي آيد. از لحاظ تاريخي؛ زمانيكه مردمِ برخي از سرزمين هاي ديگر در توحّش،  بربريت و فردي زندگي مي كردند، اين مردم نسل اندر نسل در شهرهاي « ضحاك»، « غلغله» و « سرخوشك » زندگي كرده  و داراي فرهنگ شهر نشيني، مدنيت، تمدن و ممثل زندگي جمعي بوده و آثار گرانبهايي باستاني – تاريخي را از آن زمانه هاي دور براي انسان امروز بياد گار گذاشتند.
در شرايط كنوني هرگاه مردم باميان با مردم ديگر ولايات هم سطح خودش مقايسه گردد،‌ مُهرتأييد بر ادعاي فوق گذاشته مي شود. امروز بسياري از مردم ديگر ولايات كشور مهد پرورش و تبارز خشونت و جنگ هستند. ولي باميان گهواره پرورش كبوتران صلح. تعداد از مردم ديگر ولايات زنان را در پشت پرده هاي ضخيم جنايت و خيانت پنهان كرده اند ولي مردم باميان بعنوان انسانهاي مستعد براي قشر اناث حقوق سياسي، ‌اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ميدهند. در برخي از ولايات دروازه هاي مكاتب بروي نسل جوان اين مملكت بخصوص دختران بسته مي شود ولي مردم باميان علارغم فقر و محروميت فرزندان شان را به مكاتب ميفرستند. مردم بعضي از ولايات برضد علم و معرفت قد علم نموده و دروازه هاي مكاتب را بسته و آنها را آتش ميزنند ولي مردم باميان قوي ترين همكار دولت در اين زمينه مي باشد. مردم برخي از ولايات در تظاهرات هاي شان جان انسان هاي بي گناه ديگر را گرفته  و بر عابرين و افرد ساكن در آن محل صدمه و زيان ميرسانند ولي مردم باميان «آموزگار بزرگ تظاهرات مدني و مسالمت آميز» مي باشند. مردم باميان از پروسه ادغام مجدد و جمع آوري اسلحه بشدت استقبال كردند و براي تشكيل يك جامعه آرماني مدني (مدينه فاضله) اسلحه شان را تسليم دولت نمودند ولي مردم اين ولايت توسط بعضي از مردم  ولايات همجوار خودش كه مسلح به اسلحه  غير قانوني هستند شكار مي شوند. مردم باميان قانون اساسي كشور را كه يك وثيقه ملي و متعلق به تمام مردم افغانستان مي باشد؛ پذيرفته و بدان عمل مي نمايند ولي برخي از مردم اين كشور آن را قبول نداشته و بدان عمل نمي كنند. و همين طور موارد ديگر.
اين مقايسه تفاوت هاي فاحش مردم  باميان را نسبت به مردم ولايات هم سطح آن،‌ نمايان كرده و مدنيت  انديشي مردم اين سرزمين را به نمايش مي گذارد.  با وجود اين همه فرصت هايكه در باميان براي ايجاد يك تمدن بزرگ انساني مساعد است، تبعيض، تعصب و بي توجهي حكومت مركزي فاحش و گسترده مي باشد. مورد كه شهيد جواد ضحاك در يافته بود و سالها برعليه نابرابري  و تعصبي كه از طرف دولت مركزي اعمال مي شود، فرياد زد تا اينكه دست هاي مرموز صداي او را خواموش كردند.
جواد ضحاك  از آدرس شوراي ولايتي باميان، در رأس منتقدين دولت مركزي و محلي قرار داشت. و بدين باور بود كه ريشه  بي عدالتي، تعصب، حق تلفي و تبعيض، دولت مركزي افغانستان است. و دليل آن را در تخصيص بودجه هاي نابرابر و نامتوازن بين ولايت باميان (باميان و ولايات هم سطح )  و در ديگر ولايات بيان مي كرد.
جواد ضحاك با وجود اينكه تحصيلات عالي و رتبه علمي نداشت و از نعمت هاي را كه سند فراغت دانشگاه، نصيب افراد كرده و عده اي كثيري از آنان را در جهل مركب فرو مي برد، بي بهره بود، ولي روح زمانش را عميق درك ميكرد، در زمان خودش زندگي كرده و با آن آشنا بود و به خوبي ميدانيست كه تبعيض از جانب كيها و از چه نواحي روا داشته مي شود و چگونه ميتوان با آن مبارزه نمود. و به خوبي با جريانات سياسي و اجتماعي كشور و مردمش آشنا بود. گذشته را ميدانيست و آينده را نيز پيش بيني ميكرد.
جواد ضحاك از محروميت مردم بشدت رنج ميبرد و بي عدالتي ها و نابرابري هاي زمان او را عصياني كرده و انديشه اش را بي قرار ساخته بود. شجاعت، ‌ايثار،  قاطعيت در تصميم و خدمت به مردم از جمله اوصاف برجسته اي او بود.
جواد ضحاك در يافته بود كه در ولايت باميان پروژه هاي انكشافي بصورت سطحي و نا كار آمد تطبيق مي شود و از اين رو رياست هاي حكومت محلي باميان را مقصر ميدانيست و بركيفيت پروژه ها تأكيد ميكرد. وجود او؛ يكي از اسباب هراس رياست هاي دواير دولتي به حساب مي آمد چنانچه يكي از وكلاي شوراي ولايتي باميان حكايت مي كند : « وقتي جواد ضحاك يك رئيس را در شوراي ولايتي ميخواست و از جريان و چگونگي تطبيق يك پرو‍ژه سوال مي كرد،‌ رئيس از ترس برخود مي لرزيد و لي بعد از او چنين نيست.» و اين مقايسه، تفاوت هاي جواد ضحاك را با ساير وكلاي اسبق و فعلي شوراي و لايتي باميان بخوبي نشان ميدهد. و  اين هراس از آنجا ريشه ميگرفت كه جواد ضحاك اهل معامله و ترس نبود و همانند بسياريها كه « لقمه اي نانش بدهند و زين و افسارش نمايند » نبود و در صورت يابيدن اختلاسي،‌ ضعفي، رشوه ستاني اي، كاهش فعاليت نسبت به قرار داد، افشا ميكرد و تا آخير ين حد، جريان را تعقيب مي نمود و هيچ هراسي هم نداشت،‌ تا حق به ذيحق برگردد.
و نير جواد ضحاك در يافته بود كه رئيس جمهور و اعضاي كابينه  در طول ده سال گذشته، بصورت موسمي براي سياحت، گشت زني  و يا كمپاين انتخاباتي در باميان آمده و مي آيند،‌ براي مردم و دولت محلي پروژه هاي چند مليون دالري را وعده ميدهند و وعده ها در مرحله حرف باقي مي ماند و هيچگاهي جنبه عملي اش  مد نظر نبوده و عملي نشده است. چنانچه خودش در سال 1389 در مصاحبه اي با « ماهنامه جوانان باميان » ميگويد :
«... براي اولين بار ده  دوران حكومت انتقالي جناب رئيس جمهور وقتي كه آمدند در همي چوك شهداي باميان دراينجي سخنراني كدند چند چيز ره،  ده مردم باميان وعده دادند، برق سرك، پوهنتون ... در جه دو شدن ولايت باميان بوده،  ايناره خودش ده سخنراني خو وعده دادند كه مه به محظي كه كابل رافتوم بري شما اي وعده ره عملي موكنوم كه ده  سال از اين وعده رئيس جمهورگذشته و بعد از او دو بار دگم كه ده باميان آمده همي وعده را دادند مكررا.  نماينداي مردم باميان، كلانا، متنفذين كه ده ارگِ رياست جمهوري رفتند همين وعده ره دادند كه برق شامل از همي وعده بودند متأسفانه هيچ يكي از وعده هاي رئيس جمهور تاهنوز ده باميان عملي نشده. نمي فاموم دليلش چيه؟ رئيس صاحب جمهور هم مثل وزير انژي و آب،  برخورد مي كنند كه او ده پلان كاري[ اش ] سي و سه ولايت است يعني ولايت سي و چهارم كه باميان باشه به رسميت نمي شناسه و هيچگونه پلان كاري براي ولايت باميان نداره ...»
جواد ضحاك حد اكثر تلاش خويش را براي رسيدن بخواسته هاي برحق مردم باميان از آدرس شوراي ولايتي انجام داد. اعتراض جدّي در مقابل مقامات دولت مركزي،‌ تظاهرات گسترده، اعتصاب و خيمه نشيني؛ كار هاي بود كه او انجام داد و اين فعاليت هاي مطابق با نظام دموكراسي و اصول پذيرفته شده آن در سطح جهاني بود كه او خود را با آن مطابقت داده بود  و با هيچ كسي معامله نكرده و خود را بفروش نرسايند و تا آخرين توان عزمش استوار باقي ماند.
در ولايت باميان، افراد دخيل در امورات اجتماعي بدسته هاي مختلف تقسيم مي شوند  و ميتوان بصراحت بيان داشت كه جواد ضحاك خود به تنهايي دسته اي را تشكيل ميداد و تنها بود و در طول حياتش توسط ديگران درك نگرديد چنانچه اين يكي از مشخصات شخصيت ها مي باشد كه بامرگ وجود فزيكي شان،‌ شخصيت معنوي آنان متولد مي شود.
 شيوه هاي رفتاري جواد ضحاك؛ با ديگران فرق هاي برجسته و فاحشي داشت و خصوصيات شخصيتي او با تفاوت محدوديت، مشابه رفتار هاي بابه مزاري بود گويا شهيد ضحاك دست پروده او و انقلاب او بوده است. ما در اينجا برخي از دسته ها و تفاوت ها را بيان ميداريم :
دسته منافع شخصي طلب. اين گروه در تمام امورات،  بدنبال پركردن جيب خود هستند. منافع شخصي را در هر شرايطي برمنافع اجتماعي و گروهي ترجيح ميدهند. اگر خواستن منافع جامعه در تقابل با منافع شخصي شان قرار داشته باشد و يا منافع اجتماعي منفعت شخصي شان را در پي نداشته و يا هم نفي كند؛ قطعاً منافع فردي شان را ترجيح داده و بر منافع عامه خط بطلان مي كشند. اين گروه منافع شخصي خود شان را ميخواهند ولو با اتلاف منافع ديگران، زير پاشدن قوانين و... انسانهاي منفعت طلب كساني هستند كه از دهن شان بوي گند و عفن اجساد مردار بيرون آمده و خلق خدا را از اطرافش متفرق مي سازد.
جواد ضحاك شامل اين گروه منفعت طلب نبود. و منافع شخصي خودش را همواره قرباني منافع جامعه ميكرد. افرادي كه فقط بدنبال منافع شخصي و همواره در فكر پركردن جيب شان بودند،‌ در نزد شهيد ضحاك پرازيت هاي به حساب مي آمدند كه در جان خلق افتاده و در جستجوي بلعيدن منافع عامه مردم هستند.
دسته مقام خواه. اين دسته هدف شان از انجام همه اي فعاليت ها؛ رسيدن به يك مقام است. و مقام را مي پرستند. و عاشق اين اند كه كسي آنان را رئيس،‌ مدير و .. خطاب كنند. و براي رسيدن به مقام و منصب هرشيء ارزشمندي را قرباني مي كنند و از هيچ گونه سياستي كاذب و دروغ ابا نمي ورزند. و از مقام شان براي خورد كردن ديگران سوء استفاده نموده و فخر مي فروشند. افراد مقام طلب و منصب پرست؛ وارثات و فرزندان فرعون اند كه در جريان رود خانه تاريخ، بياري او شتافته و پرچم فرعوني  را به اهتزاز در مي آورند.
جواد ضحاك از اين دسته  نيز نبود. در دوره هاي كه رياست شوراي ولايتي را بعهده داشت اين حرف از او شنيده نشد كه « من رئيس شوراي ولايتي هستم !» بلكه به رياست و مقام يك موقف مسووليت آفرين نگاه ميكرد و جايگاهي كه بايد براي مردم خدمت شود. اين حرف او را همگان شنيده اند كه ميگفت « وكالت در شوراي ولايتي مساوي با مزدوري مردم است و اگر مزدور خدمت خوب انجام دهد مردم او را دوباره  انتخاب مي كنند و اگرنه؛ نه.»
دسته شهرت طلب. اين دسته براي كسب شهرت و نام فعاليت مي نمايند. هدف شان جا افتادن در بين توده ها است نه خدمت به آنها. براي كسب شهرت در عرصه اند.  اگر نام شان در مخاطره افتد از هرنوع عمل ورفتاري كه منافع مردم در آن نهفته است، دوري مي كنند. همواره مواظب ديگران اند كه در باره شان چه قضاوتي انجام ميدهند و انديشه خويش را مطابق با بينش متحجرانه و اكثراً كور توده هاي مردم عوام عيار مي كنند. اينها بقول شريعتي نمي توانند به مردم خدمت كنند. اينها عوام فريب اند و دنبال وجهه و جلو افتادن مي باشند و هدف شان كسب منافع شخصي از طريق شهرت است. افراد شهرت طلب كساني هستند كه خود خواهي شان ديوار محكمي در مقابل مردم خواهي قرار دارد.
جواد ضحاك با اينكه كارهاي مفيدي براي مرم انجام داد ولي هرگز كاركرد هايش را برخ ديگران نكشانيد. و هرگز نگفت كه « من جواد ضحاك چنين كردم و چنان ». چونكه او از محروميت، فقرو تبعيض رنج مي برد و تمام فعاليت هايش براي برطرف نمودن اين رنج بود. و دنبال شهرت، نام،‌ وجهه و جلو افتادن نبود. زيرا فعاليت براي آسايش مردم و كار براي كسب شهرت و نام در تضاد اند.
دسته معامله گر. اين دسته اي از اشخاص همواره در جستجوي معاملات غير قانوني هستند و معاملات غير قانوني هميشه در خفا انجام مي گيرد و از ديگر خصوصيات آن اين است كه منافع فرد را تضمين مي كند و منعت عامه را تضعيف. منظور ما از « معامله گر» كسي است كه اين نوع معاملات را براي بدست آوردن منافع شخصي شان انجام ميدهند و انجام دادن معاملات قانوني ستوده است. يكي از ريشه هاي فساد اداري نيز انجام معاملات غير قانوني و عقد قرارداد هاي مشكوك است كه در ظاهر چيزي و در باطن چيز ديگر است. انسانهاي معامله گر، مارهاي نيش داري هستند كه نيش شان را در عمق استخوان عامه مردم فرو برده و مغز استخوان آنها را مسموم مي كنند.
جواد ضحاك شامل اين دسته نبود و در هيچ موقفي معامله نكرد. وقتي هزاران تن درتظاهرات ها از دنبال او حركت ميكردند ايمان داشتند كه او معامله گر نيست و حضور شان را معامله نمي كند و با اين ايمان شركت ميكردند.  
دسته جبون و ترسو. ترس قاتل استعداد هاي آدمي اند. ترس؛ مانع بزرگي در مسير رسيدن به اهداف متعالي انساني است.  ترس قاتل بيرحمي است كه قبل از تولد، استعداد هاي انسان را ذبح مي كند.  دسته  ترسو و جبون نه كاري براي مردم انجام داده مي توانند و نه هم براي خود شان. اين دسته ممكن است طرح هاي براي بيرون رفت از نابساماني هاي زمان شان داشته باشند ولي در جلسات و معركه ها، گنگ و لال هاي هستند كه گويا از مادر چنين زاده  شده اند. اكثراً ترس زاده اي خطرات و بيم از دست رفتن منافع مادي، مقام و موقف شخصي مي باشد.
بدون شك جواد ضحاك يك آدم نترس بود. نه پول داشت كه فكر از دست رفتن آن ترسو بارش آورد و نه مقام پرست بود كه فكرِ از دست رفتن مقام، او را ترسو و محافظه كار بسازد. جرئت و شجاعت او همواره ستوده ني است.
دسته چاپلوس. اين دسته با اينكه دراكثريت اند در اقليت اند. چاپلوسي يعني نسبت دادن نيكويي ها، به كسي كه او فاقد آن اوصاف پسنديده است. چاپلوسي يعني احترام بكسي كه او شايسته حرمت نيست. چاپلوسي يعني پاك كردن كفشهاي كثيفي كسي كه او از ما موقف بالاتر دارد. چاپلوسي يعني تعريف و تمجيد از شخص ناشايستي كه شايد از او منفعتي به ما برسد و يا مقام و موقف ما توسط او حفظ شود. برزيشتي چاپلوسي و چاپلوس همين بس كه پيامبر عاليقدر اسلام فرمود « بصورت چاپلوسان خاك بپاشيد »  با اين تعاريف ميتوان چاپلوسان را شناسايي كرده و مطابق با دستور پيامبر، بصورت شان خاك پاشيد.
امّا جواد ضحاك هرگز از اين دسته نبود. او بخوبي ميدانيست چاپلوسي شخصيت انسان را خورد و توليد بي اعتمادي مي نمايد. از اين رو در مقابل هيچ مقامي و هيچ كسي و با هيچ انگيزه اي چاپلوسي نمي كرد. مانند بعضي از چاپلوسان نبود كه در مقابل اين و آن با يك لحظه چاپلوسي تمام حيثيت و آبروي خود و مردمش را فداي كفشهاي رنگين و عفن آنها نمايد و يا مانند بعضي از كسان ديگر، براي حفظ مقام خودش از كسي خدايي ساخته و به پرستش او برخيزد. و يكي از رمز هاي تأثير گذار بودن شخصيت ضحاك هم در همين بود كه اوچاپلوسي نمي كرد و با اين كه سواد كافي نداشت ولفظ قلمي نمي گفت ولي جز براي بيان حقيقت لب باز نمي كرد و سخنانش را عاري از چاپلوسي بصورت صريح، روشن و مؤمن  بحرفهايش؛ بيان ميداشت.
دسته كتابخوان. عده اي از اين افراد كتاب زده شده و بقول شريعتي توسط كتاب الينه ( از خود بيگانه ) ميشوند يعني آنچه  در كتاب مي خوانند باور دارند ولي از جريانات اجتماعي،‌ سياسي و فرهنگي شان بي اطلاع اند و زمان شان را نمي شناشند چون در كتابهاي كه مطالعه مي نمايند، نوشته نشده است. مجموعه اطلاعات اين دسته را مطالب كتاب در هر رشته اي كه باشد تشكيل ميدهد و با جريانات كه در اطراف شان قرار داشته و لحظه به لحظه زندگي شان را متأثر مي سازد، بيگانه اند. وقتي از جريانات زمان خويش بي اطلاع وجاهل هستي، با انبار معلومات كتابي ات، مساوي با « حمار ناقل كتب » هستي كه جز رنج وزن آن چيزي برايت نصيب نمي شود.
جواد ضحاك از الينه شدن توسط كتاب در امان بود،‌ چون او  اهل مطالعه جريانات زندگي اش بود كه هرروز بگونه جديد تر زندگي خود و مرردمش از آن متأثر ميگشت. از دانش كتاب بي بهره بود و از دانش زندگي زمان و عصر خودش بهره مند، و مبارزات خويش را مطابق با آن عيار مي ساخت. گويا ميدانيست كه جاهل بودن بر امورات زمان و عصري كه در آن زندگي مي نمائيم بد تر از جاهل بودن برمطالب كتاب است.
دسته منتقد. انتقاد سازنده است. گروه هاي كه مورد انتقاد قرار ميگيرند؛ ضعف ها و كاستي هاي كه دارند متوجه مي شوند. ولي انتقاد بايد مستدل باشد و دلايل كافي براي اثبات مورد را كه انتقاد مي كند داشته باشد. اگر دلايل كافي براي اثبات ادعاي انتقادي وجود نداشته باشد و نتواند ادعايش را ثابت كند، ضربه انتقاد به فرد و نهاد منتقد ( انتقاد كننده ) بر مي گردد. و اگر چنين باشد اثرات انتقاد بصورت عموم كاسته مي شود كه بد بختانه در باميان بعضي از منتقدين بدليل اينكه ادعاي انتقادي شان را نتوانستند ثابت كنند، به معذرت خواهي پرداخته و انتقاد شان را پس گرفتند.
ما در سطور بالا بيان كرديم كه جواد ضحاك در رأس منتقدين دولت مركزي و محلي قرار داشت. ولي او بصورت دقيق، مستدل و منطقي انتقاد ميكرد. و قبل از آنيكه انتقاد كند ده ها دليل عقلي، منطقي، اسناد و مدارك تهيه ميكرد. و با انقاد هاي سطحي،‌كم ارزش و بي مدرك سخت مخالف بود. با توجه بر اين كه شوراي ولايتي يك نهاد انتقاد آفرين است و گهواره پروش انتقاد به حساب مي آيد جواد ضحاك به اين نقش شورا كاملا آشنا و ديدگاهش همواره انتقادي بود و با بينش انتقادي وارد صحنه ميشد. مانند بعضي هاي ديگر نبود كه از آدرس شوراي ولايتي به تعريفات بي مورد،‌ تمجيد هاي نا موجه و حتا چاپلوسي بپردازد. انتقاد جواد ضحاك همواره منطقي  و تأثير گذار  بود و در هر مورد كه انتقاد ميكرد، انتقادش را ثابت كرده و پي گيري مي نمود.
بنابراين، جواد ضحاك شامل دسته هاي اجتماعي كه در فوق مذكور شد،‌ نبود و همانطوريكه  قبلاً ذكر گرديد او به تنهاي دسته تأثير گذاري را تشكيل داده و روش هاي برخود اجتماعي منحصر بخودش را داشت. و در مقابل متعصبين و قاتلين عدالت با شجاعت تمام و غيرت مدام اعتراض نموده و مبارزه مي نمود.
اما اين كسي كه از بي عدالتي و نابرابري رنج مي برد، دست به تحصّن ميزد، ‌اعتراض ميكرد، آسايش مردم را ميخواست و بلند گوي آنان بود، در زير فشار ها و شكنجه هاي قساوت پيشگان، جان داد و به شهادت رسيد. و چه درد آور است كه بصورت دقيق مشخص نگرديد كه قاتل او كيست.
اكنون كسانيكه رسالت خون شهيد را بردوش دارند، و به خون خواهي از خون او برخواسته اند، شهيد براي زدودن گرد و غبار تبعيض از چهره آنان، براي احقاق حق آنان، براي پيدا كردن مسير عبور از اين كوچه هايكه فضاي آن را تاريك و سم پاشي كرده اند، زمينش را ميخ ها،‌ خنجر ها و تيغ ها فرش كرده اند، ديوارش را از ديو هاي آدم خوار ساخته اند و انسانهاي جلوي را با دشنه هاي وحشت و دندان هاي دهشت ميدرند، ‌جستجو نمايد؛ شكنجه ها و فشارها، شلاقها،‌ برچه ها و سنگ كوبيدن ها را تحمل كرد چه مسووليتي بدوش دارند؟
دادخواهي از خون شهداي برحق تاريخ افغانستان بخصوص خون گرم شهيد ضحاك كه در روي سنگ ها و خاك هاي انسان ستيز دره غوربند ريخت، مبارزه با هرنوع تبعيض و بي عدالتي، بلند گوي صداي مردم شدن وآسايش عامه را به قيمت جان خويش خواستن، ‌از جمله مسؤوليت هاي اند كه وارثين راستين شهدا بدوش دارند.

۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

تجليل از هفته كتاب و كتابخواني در باميان؛


از هفته كتاب و كتاب خواني در ولايت باميان،  بتاريخ 27 ثور 1391 از طرف رياست اطلاعات و فرهنگ باميان، تجليل به عمل آمده و صد ها قلم كتاب، ‌مجله و نشريه به نمايش گذاشته شد. اين نمايشگاه كتاب كه  در سالن كنفرانس مركز آموزشي حرفوي واقع در وسط بازار باميان تدوير يافته بود، به مدت دو روز ادامه داشته و با سخنراني چند تن از برگزرا كننده و برخي از نهاد هاي ديگر افتتاح گرديد.
در اين نمايشگاه برخي از نهاد ها، مانند شبكه جامعه مدني و حقوق بشر،‌ كميسيون مستقل حقوق بشر،‌ رياست هاي معارف، ‌حج و اوقاف، رياست اطلاعات و فرهنگ بخش نشرات دفتر مقام ولايت،‌ كتابها،‌ مجلات و نشريات شان را بصورت غير قابل فروش به نمايش گذاشته بودند. اما انجمن نويسندگان باميان،‌ كتابفروشي روشن،‌ كتابفروشي نظري بصورت قابل فروش كتابهاي شان را به در معرض ديد قرار داده بودند.
انجمن نويسدگان باميان در سال 1386 تأسيس شده و مهترين عرصه فعاليت آن،  نشر آثار نويسندگان مي باشد كه از بدو تأسيس تا به حال سه جلد كتاب را به نامهاي چكيده هاي اشك،‌ غنچه هاي خشكيده، دو اثر شعري از شعراي باميان و مزاري در روايت نويسندگان،  به چاپ رسانيده  كه به نمايش گذاشته شده بود و يك جلد كتاب ديگر بنام شناسنامه نهاد هاي مدني و احزاب سياسي ولايات باميان و دايكندي در دست چاپ دارند.
در اين محفل اسماعيل ذكي  هماهنگ كننده شبكه جامعه مدني و حقوق بشر در زون مركزي، بخش نشرات نهاد شان  را به معرفي گرفت و دستنامه هاي آموزشي حقوق زن، گذار از منازعه، حقوق بشر و عدالت انتقالي كه مطابق با نيازمندي ها بوجود آمده اند و مجله انگاره كه بصورت ماهوار به چاپ ميرسد و ساير نشرات شبكه را به معرفي گرفت. ونيز عبد الرحمان احمدي سخنگوي دولت محلي باميان، براي توليد فكر و زيربنا سازي اظهار آمادگي نموده و حمايت شان را از نويسندگان و قلم بدستان و كسانيكه توليد فكر مي كنند اعلان نمود.
برگزاري همچون نمايشگاهي در ولايت باميان سابقه نداشته و توليدات فرهنگي بخصوص كتاب در ولايت باميان داراي پيشينه كوتاهي بوده و فرهنگ كتابخواني نيز در اين ولايت در سطح پائين قرار دارد كه اين خود يكي از عوامل بازدارنده در مسير شركت شهروندان باميان در محفل افتتاحيه اين نمايشگاه مي باشد كه تعداد اندك  برخي نهاد هاي دولتي و غير دولتي در آن شركت كرده بودند.
در محفل افتتاحييه اين نمايشگاه، رئيس اطلاعات و فرهنگ باميان حضور نداشته و جمعه خان مهدوي مدير اداري اين رياست در صحبت هاي شان در ضمن گلايه از عدم شركت برخي از رياست ها و نهاد در اين مراسم،‌ به اهميت كتاب اشاره كرده و فرمودند كه هفته آخر ماه ثور از طرف جمهوري اسلامي افغانستان و وزارت اطلاعات و فرهنگ كشور به عنوان هفته كتاب و كتابخواني نام گزاري شده كه اميد است فرهنگ كتابداري و كتابخواني را تقويه نمايد و نيز به آينده باميان خوش بين بوده و معتقد است كه فرهنگ كتابداري و كتابخواني در اين ولايت در حال رشد است.
اما محمد جواد صادع،  يك تن از محصلين شركت كننده در اين محفل به اين باور است كه حتا محصلين دانشگاه باميان بصورت چپتركي ( جزوه ) مطالعه مي كنند و همان جزوه را ميخوانند  كه براي شان از طرف استادان  توصيه و داده شده است و خارج از آن روحيه مطالعه جانبي براي شان وجود ندارد. و علي پيام، يك تن از نويسندگان مقيم در باميان كه يك جلد كتاب او بنام مباني فكري عرصه حكومت داري ،‌ از طرف بودجه حكومت محلي باميان به چاپ رسيده و به نمايش گذشته شده بود، مشكلات نويسندگان كشور و بخصوص باميان را مشكلات مالي،  نبود بنگاه هاي نشراتي، عدم تأسيسات خصوصي در زمينه،  نبود برق و عدم حمايت دولت از نويسندگان و ناشرين ميداند كه اين مشكلات دست نويسندگان را در باميان بسته كرده اند.
در عين حال محمد جواد محمدي يك تن از محصلين دانشگاه باميان از نبود كتاب حتا در كتاب فروشي ها شكايت داشته و بدين باور است كه كتاب هاي مورد نياز شان در كتاب فروشي هاي باميان يافت نمي شود و بناچار بايد از طريق بعضي از اشخاص و يا از كابل بايد تهيه كرد.
اما اين نمايشگاه كتاب قبل از وقت تعيين شده اش بسته شد چون هيچ كسي در آنجا نرفت و يكي از كتاب فروشان فقط يك جلد كتاب فروخته بود. با توجه به مشكلات كتابداري و فرهنگ توليد كتاب و كتابخوني و فعاليت هاي كه در اين عرصه در ولايت باميان از سوي برخي از نهاد ها،  صورت مي گيرد ديده شود كه چه خواهد شد.

۱۳۹۱ فروردین ۱۲, شنبه

مصاحبه با مسوول مرکز آموزشی لنکلن در بامیان

مركز آموزشي لنكن در باميان يگانه مركزي است كه در سال 2008 دردانشگاه اين ولايت از طرف سفارت ايالات متحده امريكا ايجاد شده و خدمات رایگان؛ برای علاقمندان کمپیوتر، انترنت وکتاب ارائه می نماید. مدیر وبلاگ مصاحبه اختصاصی با مسوول این مرکز انجام داده است.

برادرمحترم تشكر از اينكه وقت تان را در اختیار ما قرار داديد،‌ در ابتدا خود تان را براي خوانندگان وبلاگ چکیده های اشک، معرفي نمائيد.
همدرد : تشکر واظهارامتنان دارم از شما که به مرکز آموزشي لنكلن تشریف آورده وجویای معلومات ازفعالیت های این مرکز شدید، جواد همدرد هستم، مسوول مرکز آموزشي لنكلن دربامیان.
تولا : اگر بفرمایيد اين مركز در باميان در كدام سال به فعاليت آغاز نموده است؟
همدرد: مرکزآموزشي لنكلن در بامیان درماه اکتوبرسال 2008 در دانشگاه بامیان با همکاری بخش امورعامه سفارت آیالات متحده امریکا، درکابل و دانشگاه بامیان، تاًسيس شده و از آن زمان تا به حال مصروف فعالیت های فرهنگی وآموزشي دربخش های مختلف می باشد.
تولا : چه نوع امکانات در اين مركز موجود است وشرايط استفاده از آنها چگونه است؟
همدرد : این مرکز با امکانات ومنابع لازم از قبیل کمپیوترهای وصل شده به انترنت، سِت بزرگ کُتب مختلف آموزشی و پژوهشی، سِت های ازسی دی و دی وی دی، در بخش های تقویه زبان انگلیسی، علمی، تاریخی، اجتماعی، صالون مجهز با میز و چوکی، تلویزیون، سیستم صوتی و پروژکتورمجهز می باشد. و تمام خدمات آن رایگان و عمومی می باشد. تمام علاقمندان و پژوهش گران در بامیان اعم از سازمان های مختلف اجتماعی، دانشگاه، مکاتب، ادارات دولتی و درمجموع تمام افراد که درجستجوی دانش و آگاهی اند و مخصوصا جوانان میتوانند ازمنابع و سهولت های این مرکز مستفید شوند.
تولا: خدمات كه اين مركز ارائه ميدارد، در كدام بخشها مي باشد؟
همدرد : به طور خلاصه برنامه های که این مرکز ارایه می کند قرار ذیل اند :
پروگرام های آموزشی، برنامه های لسان انگلیسی، برنامه کمپیوتر، برنامه انترنت، برنامه وبلاگ نویسی، ويب چت « مباحثه انترنتي ».
تولا : يكي از فعاليت هاي كه دربالا اشاره كرديد « ويب چت » بود، در رابطه با موضوعات آن اگر معلومات مختصر ارايه بداريد ؟
همدرد : پروگرامهای ویب چت (پروگرامهای آنلاین)؛ پروگرامهای ويب چت به صورت آنلاین توسط سفارت آیالات متحده آمریکا از کابل مدیریت می گردد. این پروگرام ها روی موضوعات مختلف علمی، تحصیلی (شامل بورسيه های آیالات متحده آمریکا در دوره های مکتب، دوره لیسانس، دوره ماستری و دکترا، دوره های کوتا مدت تحصیلی که سالانه برای کشور های مختلف در نظر گرفته میشود)، ویزای سالانه به آیالات متحده امریکا، موضوعات حقوق بشری و فرهنگی بشکل بحث، و پرسش و پاسخ مطرح میشوند، این نوع پروگرام ها یکی ازبهترین برنامه های هستند که مرکز آموزشي لنکلن با همکاری سفارت امریکا در کابل تهیه میدارند و اکثرا موضوع پروگرامهای ویب چت، توسط متخصصین آمریکایي و بعضا افغانها که در بحث مورد نظر صاحب نظر اند، رهبری و مدیریت میشوند. این برنامه زمینه های مشاوره ای برای متقاضیان فراهم می سازد.
تولا : چه نوع كتابها، در اين مركز وجود دارد ؟
همدرد : کتابهای موجود در مرکزآموزشی لنکلن شامل بخش های مختلف علوم انسانی و علوم تجربی است. این کتاب ها در یک دسته بندی کوچکتر، شامل کتابهای تاریخی، کتاب درباره امریکا، جغرافیایی، جامعه شناسی، مدیریت، زبان و ادبیات، کمپیوتر ساینس، انجینری، طب، ریاضیات، علوم سیاسی، و غیره رشته های علمی می باشد. در کنار کتاب ها و منابع که در بخش های علوم از آن نام گرفته شد، مجلات زبان و ادبیات، فرهنگی و روزنامه نگاری و مجلات حاكي از وضعیت زندگی مسلمانان در امریکا نیز در این مرکز قابل دسترس می باشد.
تولا : در كنار ارايه خدمات انترنتي و كتب، ديگر چه برنامه و فعاليت ها براي جوانان داريد؟
همدرد : ایجاد سیمینارها، ورکشاپ ها، تجلیل از روز های ملی و بین المللی ، برنامه های بحث و گفتگو درعرصه های علمی، حقوق بشری، حقوق زنان ، فرهنگی، روزنامه نگاری و غیره می باشند. پروگرامهای تبادل فرهنگی و نمایش فلم های علمی و تحقیقی، تاریخی و اجتماعی نیز از برنامه های دست داشته این مرکز می باشد. و در كنار آن خدمات پرنت و کاپی را برای جوانان و دانشجویان که مواد مورد ضرورت خویش را از انترنت این مرکز اخذ می نمایند نیز فراهم می سازد.
تولا : آيا براي نهاد و سازمانها ي مدني و بخصوص خبرنگاران زمينه استفاده از انترنت را بصورت بهتر فراهم كرده ايد؟
همدرد : مرکز لنکلن جهت رشد نهاد های مدنی در بامیان بر علاوه کمپیوتر های که در این مرکز موجود است؛ چندین « کابل » را که باشبکه جهانی انترنت وصل است جهت استفاده نهاد های مدنی و حقوق بشری، انجمن ها، اساتید، سازمانها و به خصوص ژورنالیستان اختصاص داده است. ژورنالیستان می توانند از این خدمات در مواقع ضرورت شان استفاده نموده و اخبار و گزارشات شان را به اسرع وقت به مراجع مربوطه شان بفرستند.

۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

مصاحبه با آمردفتر ولایتی کمیسیون مستقل انتخابات بامیان

دفترولایتی کمیسیون مستقل انتخابات در بامیان از سال 1385 به این طرف، توسط یک تن از جوانان اناث بامیان اداره می شود، جوانیکه در صحنه عمل برای سایر جوانان الگو بوده و در عرصه کاری خویش درخشش قابل قدری داشته است.
از این روبا ایشان مصاحبه ای انجام گرفته است واز او بشنویم که راه پله های موفقیت را چگونه پیموده است.

تولا: از حضور شما در مصاحبه و از اینکه وقت پرقیمت تان را در اختیار ما قرار دادید، ابراز تشکر و سپاس می نمائیم. درنخست خواهشمندیم که خود تان را برای خوانندگان معرفی نموده و بفرمائید که از کدام سال به این طرف در موقف فعلی قرار دارید؟
عطایی: بنام خداوند بخشنده بزرگ و داور برحق. ضمن عرض سلام و آروز موفقیت شما و خوانندگان بزرگوار؛ بنده صغرا عطایی آمر دفتر ولایتی کمیسیون مستقل انتخابات ولایت بامیان می باشم و از آغازین سالهای فعالیت دفتر مشترک تنظیم انتخابات در سال 1383 به عنوان مسوول بخش آموزشی در ولایات بامیان و دایکندی، با کاروان انتخابات همراه بوده ام واز سال 1385 بدین سو در این پست درخدمت مردم سربلند خویش قرار دارم.
تولا: باتوجه به موفقیت هایکه در زمینه کاری تان دارید، از موقف فعلی تان راضی هستید؟
عطایی: بلی. من علاقمندی خاصی به شغلم دارم به دلیل اینکه یک پروسه کاملا جوان است و از طریق آن می توان همدیگر پذیری و مردم سالاری را در جامعه نهادینه ساخت ، با درنظر داشت چالیشها و مشکلات موجود زمینه کاری برایم دلچسب و جذاب است.
تولا: شما یکی از جوانان موفق هستید، اگر بفرمائید که عوامل موفقیت شما چه ها بوده اند ؟
عطایی: همانگونه که در جواب سوال قبلی هم اشاره کردم، وقتی یک فرد نسبت به شُغلش علاقمند باشد این علاقمندی باعث رضایت شغلی شده و بزرگترین انگیزه را برای سعی و تلاش جهت نیل به هدف در سایه توکل به خداوند و داشتن وجدان کاری فراهم می آورد، با این وجود موفقیتم را مدیون تیم کاری جوان، متخصص، صادق و مسوولیت پذیر وحمایت های بی دریغ مردم آگاه وصلح دوست زون مرکزی می دانم .
تولا: شما در مدیرت درایت عالی دارید، می شود بگوئید که مدیریت را در کجا وچگونه آموختید؟
عطایی: اینکه کلمه عالی را به کار می برید نظر لطف شماست. با استفاده از برنامه های آموزشی که بر اساس نیازهای شغلی و به منظور ارتقای ظرفیت کارمندان در مرکز تدویر می گردید در کنار تبادل تجارب با مشاورین و متخصصین بین المللی که در جریان برگزاری پروسه انتخابات با دفاتر ولایتی همکار بودند مدیریت این بخش را فرا گرفتم، ودیگر این که در واقع کار در یک اداره آموزش یک مدیریت عملی برای کسانیکه خواهان یادگیری هستند می باشد.
تولا: شما در طول چندین سال، انتخابات های را که درسطح این ولایت براه انداخته شد رهبری نمودید، کدام موارد برای شما خیلی جالب و امید وار کننده بود؟
عطایی: با توجه به کوهستانی بودن منطقه وصعب العبور بودن راه ها، حضور پرشکوه مردم بخصوص زنان در پای صندوق های رأی، همکاری همه جانبه مردم و جوانب ذیدخل باکمیسیون مستقل انتخابات در برگزاری هرچه بهتر و شفاف انتخابات، استقبال مردم از تمامیی برنامه های کمیسیون مستقل انتخابات از جمله ثبت نام رأی دهندگان و آگاهی عامه از جمله موارد اند که برای من جالب و امید وار کننده بوده اند.
تولا: از آن جایکه شما یک خانم هستید و جامعه ما نسبت به زنان ، نسبتاً دید منفی دارند، آیا از این ناحیه با کدام مشکل و چالشی برخورد کرده اید؟
عطایی: با اطمینان میتوانم بگویم که جامعه ما نسبت به زنان دید منفی ندارند، بلکه با توجه به گذشته که زنان حضور کم رنگ تری در پستهای کلیدی داشته اند، جامعه ما نسبت به توانایی های یک زن تردید دارند و یقیناً چالیشهای فرا روی فعالیت های اجتماعی زنان وجود دارد و من از اینکه خود را توانمند احساس میکنم تا حال با تمامی مشکلات مبارزه کرده ام.
تولا: سهمگیری مردم بامیان بخصوص جوانان در انتخابات ها تاچه اندازه بوده، به چه پیمانه ای امید واری این وجود دارد که انتخابات درمنطقه نهادینه شده و بعنوان یک اصل اساسی دموکراسی با آن برخورد صورت گیرد ؟
عطایی: سهمگیری مردم بخصوص نسل جوان در تمامی دوره های انتخابات قابل قدر است ، تجربه ثابت کرده که در یک محیط امن با استفاده از علاقمندی مردم یک پدیده نو همانند انتخابات زود تر نهادینه می گردد و از سوی دیگر جوامعی که همیشه محروم هستند و انتخابات آزاد و عادلانه یگانه راه رسیدن به حقوق شان می باشد ، زمینه و بستر بهتر برای نهادینه شدن انتخابات و جود دارد.
تولا : با توجه به تجاربی که دارید، فرصت های مشارکت جوانان ذکور و اناث را در انتخابات ها بعنوان کاندید چگونه ارزیابی می کنید ، آیا جوانان میتوانند اعتماد مردم را به خود شان جلب نمایند؟
عطایی: فرصت برای مشارکت جوانان با توجه به قوانین نافذه کشور وجود دارد و ما جوانان زیادی را در چند دوره کاندید داشتیم ولی وقتی صحبت از جلب اعتماد مردم می شود خوب است چهره جوانی که خود را کاندید می کند ویژگی های شخصیتی، توانائی ها و تعهدش برای مردم تعریف شده باشد یعنی یک چهره کاملا مردمی باشد تا بتواند در این راه موفقیت و تأثیر گذاری داشته باشد.
تولا: اگر کدام گفتنی و پیام خاصی برای جوانان داشته باشید ، می شود از این طریق نشر شود .
عطایی: من به تعهّد و توانمندی و استقلالیت فکری جوانان ایمان دارم و بر این باورم که جوانان ما با عزم راسخ ، با تکیه برعلم و دانش در سایه وجدان کاری و با استفاده از نو آوری و خلاقیت می توانند پیشگامان رشد ، پیشرفت و پویایی جامعه در تمامی عرصه ها باشند و در اخیر نیز یک بیت شعر را تقدیم تمام خوانندگان گرامی شما می کنم :
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ واژگون کنم ار غیر مرادم گردد.

۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

احساس سرد

یخ زند احساس را از سردی رفتار تو

بُغض گیرد آبشار از لذت گفتار تو

چون گلی درآب دادی میرسد بردست کس
گربود بیمار بازم میشود بیمار تو

برمریضت جامۀ روزشکارت رُخ مزن
میکند اغفال ذهنش پیرن گل دار تو

می کشی شمشیر زیرچادر سبزوسیاه
جُوچه ها جاری شود از زلف دریابار تو

می پرد راز درون بابال اشک از آشیان
تاسیال ودوست بیند تاجر بازار تو

۱۳۹۰ بهمن ۱۱, سه‌شنبه

فراخوان مقاله

انجمن نویسندگان بامیان؛ به مناسبت هفدهمین سالگردشهادت استادشهید مزاری(رح) ،جزوه (ویژه نامه) ای رابه چاپ میرساند، عنوان که به این ویژه نامه داده شده است "مقالات؛ پیرامون دیدگاه ها وشخصیت استاد شهید مزاری" می باشد.

بنابراین ازعلاقمندان صمیمانه تقاضا به عمل می آید ،بایک دید نو بموضوعات مربوطه نگرسته، عنوان مقاله راکه میخواهند بنویسند به ایمیل tawallahmahjour@gmail.com بفرستند تا ازتداخل عناوین جلوگیری صورت گیرد ودرصورت وجود تداخل بانویسنده تماس گرفته می شود.
مقالات که نوشته میشود،از3 صفحه A4 ،فونت 12، درمحیط وردکمترنباشد،ومطابق باگستردگی موضوع حدنهایی 6 صفحه بوده وبعدازتکمیل شدن مقاله همرا بایک قطعه عکس (نویسنده ) به ایمیل فوق فرستاده شود وآخرین مهلت ارسال مقالات؛28 دلو 1390 میباشدو مقالات بعد ازبازبینی هیأت موظف بچاپ داده می شود.
                                                                                              بااحترام
                                                                                    بخش فرهنگی انجمن نویسندگان بامیان

۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

مولوی و نگاه او بدوست

دوستی ابله بتــــراز دشمنیست
او به هر حیله که دانی راندنیست         (مثنوی، دفتر دوم ،بیت 2015 )
روابط انسان با انسان یکی ازضروریات زندگی فامیلی،اجتماعی وجمعی است ودرعدم روابط، زندگی فردی بی مفهوم است چنانچه او از بدوحیات خویش به این نیازمندی پاسخ گفته وبرای حل مشکلات ونیازمندی های خویش باهمنوعان خودش روابط برقرارنموده وزمینه های آن را نیازمندی ها بوجود آورده اند .
روابط انسان باکی؟
انسان باسه گزینه آتیه روابط داشته است:
رابطه انسان باطبیعت:
این رابطه درآغازپیدایش بشریت در عالم هستی بگونه یک جانبه بوده وطبیعت خواسته های خشن خودش رابالای انسان اعمال نموده است وباپیدایش انقلاب سبز صنعتی این رابطه تغییر یافته، انسان طبیعت راتسخیرکرده وخواسته های خودش رابراوتحمیل نموده است واز این جهت نابسامانی های چندی رخ داده که انسان امروز در تلاش است تارابطه متقابل طبیعی، باطبیعت داشته باشد.
دوم رابطه انسان باماورای طبیعت(خدا):
این رابطه نیزدرطول تاریخ انسان،علاوه براینکه توسط انسانهای خاصی برقرارشده،گاهی رابطه گسترده و باشیوه ها وراه های مختلف وجود داشته و بیشتر دارای جنبه های هدایتی بوده و شیوه های زندگی دینی- الهی زاده این نوع رابطه انسان است. گاهی انسان خواسته های خودش رابه خدا گفته وگاهی هم از جانب او دستوراتی ، وعده ها و تهدید های رادریافت نموده است.
سوم رابطه انسان باانسان:
منظور مادراین نوشته همین نوع رابطه است که باعث بوجود آمدن محبت ودوستی میشود. روابط آدم وحوا(زن وشوهر)،بیانگرمرحله آغازاین روابط است وبعدازتکثرنسل بشر درروی زمین،زمینه های روابط انسان باانسان بیشترتوسعه یافته وابزاربرقراری روابط نیز انکشاف یافته وسهولت های اساسی وبنیادی دربرقراری روابط ایجادشده است. چنانچه درگذشته ها بااستفاده از نوشته های ابتدایی(رسم وخط) باهم روابط برقرارمیکردندولی امروز با وسایل پیشرفته ای دیگر مانند انترنت که ازجمله فرآورده های تکنولوژی مهم بشریت بحساب آمده ،پیام رسان ودایرت المعارف بشریت است، روابط برقرار میشود.
روابط انسان باانسان درسطوح مختلف وجود دارد وبمنظوربرآورده شدن نیازمندی های گوناگون برقرارمیشود ویکی ازکسانیکه ما بااو روابط گسترده داریم " دوست " نامیده میشود واوکسی است که درمسیرزندگی باماهمراه بوده وباخوشی ها ودردهای ماشریک است وما نیزبااوشریک هستیم ودرامورات زندگی ازش مشوره میگیریم وتصمیم گیریهای خویش را بااو شریک میسازیم .
بنابراین؛دوست هشیار وعقیل بازوی توانمندمابه حساب میآید، امّادوست جاهل ونادان ازدشمن هم خطرناک تراست،چون این دوست بصورت ناآگاهانه فعالیت های تخریبی انجام داده و به همان تعبیر خیلی معروف "درعوض اینکه ابروی مارااصلاح کند،چشم ماراکور میکند"وحتا وجود دوست جاهل و ابله روی اندیشه وعقل ماتأثیر منفی گذاشته وهشیاری مارا میکاهد ومقدمه ای افتادن درزباله دانی وتضعیف عقل ها، داشتن چنین دوست وهموزن شدن باافراد نادرست است. مولانارومی دراین زمینه میگوید :
هرکه با ناراستان همسنگ شد
درکمین افتادوعقلش دنگ شد             (مثنوی، دفتر دوم ، بیت 124)
هدف دشمن مشخص است که زیان میزندوعرصه رابرای انسان تنگ مینمایدوقبل ازتهاجم درمقابل اوآمادگی گرفته میشود ولی دوستیکه به نسبت جهل ونادانی اش ازدرون خنجر میزند، غیرپیش بینی شده وغیرقابل کنترول بوده ودرمقابل اوآمادگی وجود ندارد وازاین جهت است که ضربات اوبشدت کارگر میافتد وهمچون بیماری درونی، انسان را ازپا درمیآورد واین کاردشمنانه ازدوست بیخردوجاهل که انسان به اواعتماد هم ممکن داشته باشد سرمیزند ومولوی دوستی انسانهای بیخرد رادشمنی میداندکه نباید ازآن غافل بود:
دوستیی بی خردخود دشمنیست
حق تعالی زین چنین خدمت غنیست         (مثنوی، دفتر دوم ،بیت 1734 )
زیانهای راکه دشمن میزند،چنین توقعی ازاومیرود وممکن خسارات وارده ازسوی اوقابل جبران باشد،وبدلیل آمدگی ها موفق نباشد. لذاجفای دشمن عاقل ازستم دوستانه ای دوستان جاهل،بهتر است. زیراجهل وبیخردی دوستان بیخرد؛درکنارفعالیت های تخریبی،رشته های دوستی،محبت واعتمادرا نیزقطع میکندکه اثرات آن درطول سالهای متمادی وجود خواهد داشت و دشمن خرمند باوجود زیانهایکه میزند راهی برای دوست شدن درآینده میگذارد،بنابراین؛دشمنی خردمندان بهتر ازمهرومحبت بیخردان است. مولوی میفرماید :
زانکه ازعاقل جفایی گررود
ازوفای جاهلان آن به بود
گفت پیغمبرعداوت ازخرد
بهترازمهری که ازجاهل رسد         (مثنوی، دفتر دوم ، ابیات 1876 -1877 )
سلّی ودشنام شاهان(خردمندان)؛بهترازثناگفتن گمراهان است. زیراتهدید های خردمندانه اندیشه وران انسان را متوجه بسیاری ازمسایلی میکندکه متوجه نیست وعقده ایجاد نمیکند چون بی موجب نبوده است،امّا ثناگفتن بیخردان وگمراهان اکثرن از روی چاپلوسی ، عذری وطمع بوده وغرض آلودمیباشد:
مر ترا دشنام و سلّی شهان
بهتر آید از حدیث گمرهان              (مثنوی،دفتر دوم ، بیت 2585 )
مولاناجلال الدین محمدبلخی درادامه فرمایش می نمایند،زهریکه ازجانب دشمن عاقل نوشانده شود درمقایسه باآب حیات دوست بیخرد، شفادهنده میباشد ودوستیی که ازسوی دوستان ابله ونادان برسد بجزرنج ودرد چیزی دیگری نخواهد بود:
دشمنیّ عاقلان زین سان بود
زهر ایشان ابتهاج جان بود
دوستی ابله بود رنج و ضلال
این حکایت بشنو از بهر مثال          (مثنوی، دفتر دوم ، ابیات 1930 -1931 )
دراین زمینه مولانا،داستان جالبی راحکایت میکندکه شخصی به دوستی و وفاداری«خرس»؛اعتماد کرده است وانسانهای ابله وبیخردرامساوی باخرس میداندکه حتاروی دوستی ومحبت شان نباید اعتماد نمود.مردشکارچی،خرسی راازچنگال اژدها نجات داده وخرس نسبت به خدمتی که به اورسیده است ، باآنمرد وفادارمیشود:
اژدهایی خرس را در می کشید
شیرمردی رفت وفریادش رسید
خرس چون فریادکرد از اژدها
شیرمردی کرد از چنگش جدا
حیلت و مردی به هم دادند پشت
اژدها را او بدین قوّت بکشت          (مثنوی، دفتر دوم ،ابیات1932-1971-1971 )
زمانیکه خرس ازچنگال اژدهارهایی میابد،تحت تأثیرخدمتی که از جانب آنمرد به اورسیده است قرار گرفته وملازم اومیشود وازاوپاسبانی، مراقبت وسایبانی می نماید :
خرس هم از اژدها چون وارهید
وان کرم زان مرد مردانه بدید
چون سک اصحاب کهف آنخرس زار
شد ملازم در پی آن برد بار
آن مسلمان سرنهاد از خستگی
خرس حارس گشت از دل بستگی           (مثنوی، دفتر دوم، ابیات،2010 -2012 )
دراین حالت کسی اورامی بیندکه خرس ازش ملازمت میکند،به اومیگوید این خرس است و دوستی ودشمنی رانمیفهمد اوراباید ازخود دورکنی و اعتماد نمودن بخرس کار ابلهانه است:
آنیکی بگذشت وگفتش حال چیست
ای برادرمرترا این خرس کیست؟
قصه واگفت و حدیث اژدها
گفت برخرسی منه دل ابلها             (مثنوی، دفتر دوم، ابیات2013 -2014 )
ولی شکارچی فکرمیکندکه حسادت او مانع تحمل خرس ازملازم بودن بامن شده است و تحمل این را ندارد که خرس را ملازم و محافظ می ببیند ، به اومیگوید تنها به خرس بودن آن نگاه نکن بلکه ببین چه میکند:
گفت ولله ازحسودی گفت این
ورنه خرسی چه نگری؟این مهربین
گفت رو رو کارخود کن ای حسود
گفت کارم این بدو رزقت نبود             (مثنوی ، دفتر دوم ابیات 2016 -2019 )
امابعدازمدتی آنمردبرای رفع خستگی درجایی میخوابد وخرس ازاومراقبت نموده همانند انسانهای ابله و بیخرد که به چاپلوسی پرداخته باشد،پشه های اوراپراگنده میکندتااسباب مزاحمت اونشوند ولی مگسی لجوجی باسماجت چندین باربرگشته وتوسط خرس رانده شده و باز برمیگردد:
شخص خفت وخرس میراندش مگس
وزستیر آمد مگس زو باز پس
چند بارش راند از روی جوان
آن مگس زو باز می آمد دوان              (مثنوی ،دفتر دوم، ابیات2124 -2125 )
خرس خشمگین شده وکاسه صبرش راپشه ای سموج لبریزساخت. تخته سنگی راباقدرت تمام برای کشتن پشه برگرفته برگشت،دیدبازهم همان پشه درروی او نشسته است:
خشمگین شد با مگس خرس وبرفت
برگرفت ازکوه سنگی سخت زفت
سنگ آورد و مگس را دید باز
بررُخ خفته گرفته جای ساز              (مثوی، دفتردوم، ابیات2126 -2127 )
خرس باهمان سنگ آسیاب مانند،پشه رامیزند و پُست، گوشت واستخوان سرشکارچی خوردوخمیر میشود:
برگرفت آن آسیا سنگ و بزد
برمگس تا آن مگس واپس خزد
سنگ روی خفته راخشخاش کرد
این مثل برجمله عالم فاش کرد              (مثنوی،دفتر دوم ، ابیات2128 -2129 )
مثل را که این این داستان فاش شد چه بود؟ : مولوی میگوید :
مهر ابله مهر خرس آمد یقین
کین او مهر است و مهر اوست
عهد اوسست است وویران وضعیف
گفت اوزفت ووفای او نحیف
گر خورد سوگند هم باور مکن
بشکند سوگند مرد گژسخن
نفس او میر است و عقل او اسیر
صد هزاران مصحفش خودخرده گیر       (مثنوی، دفتردوم ،ابیات 2130 -2133 )
ابله وخرس دوستی شان باهم مساوی اند ، از تشخیص سود وزیان عاجزاند وجاهل نیز در همین شمار است ولوباتودوست وهمدل باشد، ولی از روی جهلش به تو صدمه می زند، سرنوشت همان مرد شکارچی سرنوشت کسانی است که باانسانهای ابله و بی خرد دوست میشوند و به آنها اعتماد میکنند:
جاهل ار با تو نماید همدلی
عاقبت زخمت زند از جاهلی
دوستیی جاهلی شیرین سخن
کم شنوکآن هست چون سم کهن           (مثنوی ، دفتر پنجم ،ابیات1424-1431)
مهرجاهل همانند مهر خرس می باشد و چه خطرناک مهری وجاهل چون از عقلش استفاده نمی کند و عقلش در اسارت است ،همواره در خطا میرود :
مهر جاهل را چنین دان ای رفیق
گژرود جاهل همیشه در طریق          (مثنوی ، دفتر دوم ،بیت 327)
بعنوان نتیجه میتوان چنین نوشت که از دید و نگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی ، دوستی با افراد ابله و جاهل همانند دوستی باخرس است ، بدبختی زمانی به انسان رونما میگردد که دوستان شخصی ، ابله ، جاهل و نادان باشند چون در مسیر زندگی انسان از آنها مشورت گرفته و در کارها شریک شان میسازد ، لذا در زمان انتخاب دوست باید دقت نمود تا "ابلیس های آدم رو"بعنوان دوست انتخاب نشوند :
چون بسی ابلیس آدم روی هست
پس بهر دستی نباید داد دست        ( مثنوی ، دفتر اول ،بیت 316)
پس دوست واقعی کیست؟ چه کسی راباید بعنوان دوست انتخاب کرد؟وباچه ملاکی میتون اورا تشخیص داد؟ شاید این یکی ازمشکل ترین پرسش های باشد که نمیتوان به سادگی به آن جواب گفت،زیراشناخت افرادبدلیل اینکه تغییر ماهیت وچهره میدهند،مغلق وپیچیده است .ولی مولوی یک اصل کلی رابیان میداردکه براساس آن میتوان دوست گزینش نمود ونه تنها ازاین انتخاب برخویش صدمه نزدبلکه دوست رانیز نفرین نکرد:
گرنخواهی دوست را فردا نفیر
دوستی باعاقل وباعقل گیر           (همان ،دفتر دوم،بیت 2692)

۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

انتخابات داخلی در شورای ولایتی بامیان

قرار است بزودی انتخابات درونی شورای ولایتی بامیان برگزار گردد. و اینکه رئیس این شورا کدام یکی از اعضای شورای ولایتی بامیان خواهد بود پای حدس وگمانه زنی لنگ است . ولی طوریکه شنیده می شود آقایان هریک مولوی یوسف ، حاجی احمدی ، حاجی خلیلی و آقای شفق کاندید ریاست شورا می باشند. یعنی چهار نفر کاندیدمی باشند و چهار نفر دیگر رأی دهنده که همه رأی دهنده گان بجز واحدی بهشتی زنان است.
قبلا ریاست شورا ولایتی را شهید جواد ضحاک بعهده داشت ، که بگفته  یکی از اعضای این شورا وقتی که آقای ضحاک یکی از رئیس ها را بدفتر شورا فرامیخواند او بخود میلرزید .
گرچه این شورا بعد از شهادت رئیس فقید خودش جواد ضحاک ، رئیس دیگری را تجربه کرده است ولی او بصورت انتصابی از سوی اعضای این شورا بوده است . این بار که قرار است برای مدت یک سال رئیس ، معاون ومنشی انتخاب شوند ، فکر نمی کنم بازماندگان بتوانند جای شهید ضحاک را بنحوی پرنمایند ویاحد اقل نقشی را که از شورای ولایتی توقع می رود بتوانند ایفاکنند.

۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

آئین بزدلان

در بيابان سرد و خاموش درحاليكه رزم آوران با لباس سرخشان مفتخر از فتح جنگ به خواب رفته بودند ،زاغي را ديدم كه بر مرده اي شاهين ميتاخت وبا منقار هاي كثيفش اندام سرد او را اين طرف و آن طرف هل ميداد ،براي بريدن اعضاي او خنجر مي كشيد و به اطرافش نگاه ميكرد تا غرورش را به تصوير كشيده و شجاعت خويش را روزي به رخ ديگران بكشاند. صداي درشت بالهاي كبكي سكوت را شكسته ، غيرت زاغي را كه به بتصوير كشيده شده بود تماشا مي كرد و ديدگاه خويش را روي سنگ سرخ بيابان چنين حك نمود :
"بر پيكر مرده اي تاختن آئين بزدلان است"

۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

قرن بیستم ، قرن رنگین بخون هزاره ها !

بنابه تصریح تاریخ؛ قرن بیستم بخون هزاره ها رنگین است ودراوایل این قرن، ازخون این مردم جوی خون جاری شده است. وانگیزه این خون ریزی تثبیت حکومت مرکزی وخواموش نمودن شورشیان بوده که توسط عبدالرحمان خان جابرسرداده شده است!

ظاهر طنین درکتاب افغانستان در قرن بیستم ازقول اشرف غنی احمد زی درموردکشتارهزاره ها توسط عبد الرحمان خان چنین روایت می کند: " به شکلی که مرکزیت درافغانستان آمد.مردم هزاره درافغانستان نه تنها مطلقا منکوب شدند، بلکه به عنوان غلام وبرده فروخته شدند که تأثیرات آن بی نهایت وحشتناک بود".
(افغانستان در قرن بیستم. چاپ اول 1384، ص-21)
گاهی هم این کشتاروحشتناک منحصر به مردم هزاره نبود بلکه تمام اقلیت های افغانستان وحتا پشتون ها رااحتوا میکرده است، ظاهرطنین ازقول اشرف غنی احمد زی حکایت میکند :
" نکته دوم اینکه برای تحمیل مرکزیت درافغانستان امیرعبدالرحمان خان حداقل حدود یک صد هزارنفر را به قتل رساند که تمام قبایل ومردم افغانستان شامل آن بودند".
(همان ،ص-21 )
دلایل قتل عام هزاره که ازسوی خودعبد الرحمان خان ارائه شده،همان تشکیل دولت مرکزی، آرام نمودن شوریشیان، تأمین امنیت راه هامی باشد ولی آنچه به نظرمیرسد این یک توجیه اغفال کننده تاریخ است و یک نوع پرده انداختن روی جنایات خودش. برای اینکه تاریخ اوراخاین قضاوت نکند چنین دلایل را بافته است. دکتر سیدعسکرموسوی همین نظریه راتأید می نماید :
"مقابله با قدرت مرکزی، بطورگسترده،عامل این قیامها عنوان شده است،امّا درحقیقت این توجیهی است که زمامداران، معمولا آنرا بعنوان ابزاری جهت تبرئۀ خود نسبت رویۀ شان درمقابل اقلیت های قومی ومخالفان سیاسی بکارگرفته اند ".
(هزاره های افغانستان،سید عسکرموسوی،نشر،اشک یاس، ص- 159)
با این وجود پس ازجنگهای چندین ساله و تهاجم سرتاسری نیروی های جمع آوری شده ای امیر، هزاره ها به شکست مواجه شده و آخرین سنگر های شان درهم می شکند، دکتر سید عسکرموسوی با استناد از فیض محمد کاتب جریان بعد از پیروزی امیرراچنین بیان می نماید:
" بدنبال این پیروزیها ، مالیاتهای سرسام آوروضع شد وسرکوب عمومی باردیگربرهزاره جات حاکم گردید.علاوه برآن، منطقه تبدیل به مرکزدادوستد بردگان شد وحکومت برای اولین بارمالیات ویژه ای برای معامله بردگان مقررکرد،بردگان هزاره آنچنان ارزان خرید وفروش می شدند که یک برده ممکن بود به بهای 10 سیرگندم ویا جو معامله گردد.علاوه برآن،ناتوانی درپرداخت جرایم ومالیاتهای کمرشکن،بسیاری ازهزاره ها رامجبورکرد تا زن وفرزندان خودرابفروشند".
(همان ، ص -172 )
عبد الرحمان خان،سرکوبی هزاره ها رایک موفقیت وتحقق یک آرمان بزرگ میداند که براثرآن شوکت واقتداراوگسترش یافته است.اوباصراحت تحت عنوان جنگ با هزاره ها بیان میدارد:"این جنگ چهارمین جنگ داخلی می باشد که درزمان حکمرانی من اتفاق افتاده است.اعتقاداین است که این جنگ بالنسبه به جنگهای دیگربیشترباعث ازدیادشوکت وقوت و امنیت وسلامت سلطنت من گردیده است".
(تاج التواریخ،عبد الرحمان خان،چاپ 1390،نشربنگاه انتشارات میوند، ص -262 )
چرا عبد الرحمان خان، شکست هزاره ها راباعث استحکام حکومتش میداند ؟ چرا این پیروزی راسبب افزایش شوکت و قدرت خویش میداند ؟
پاسخ را که خود عبد الرحمان خان بیان میدارد نشان دهنده این است که قوم هزاره همیشه مخالف تحقق اهداف حکومتها، درافغانستان بوده اند واین قوم را" گردنکش" خطاب می کند که همواره اسباب وحشت حکمرانان بوده وحتا نادرشاه افشار که ایران وهند راتسخیر کرد،نتوانست به این قوم فایق آید :
"مردمان هزاره بربری قرنهای بسیاراسباب وحشت حکمران های افغانستان بوده اند،حتی پادشاه اعظم نارد شاه افشار که افغانستان وهندوستان وایران را به حیطه تصرف درآورده بود نتوانست طایفۀ هزارۀ گردنکش رامطیع نماید".
(همان ، ص – 262 )
بدون شک هزاره ها مخالف حکومت های جابرانه بوده اند وهمواره برعلیه حکومت های فاسد به قیام برخواسته اند واین نکته ای است که از آغاز تاحال وآینده دربسترزمان جاری بوده وخواهدبود. وعبد الرحمان خان این قوم را یکی ازموانع مهم وهسته ای مرکزی مخالفین حکومت خودش و حکومت های پیشین میداند.
عبد الرحمان چگونه به مردم هزاره فایق آمد؟ وچگونه این مردم شکست ناپذیرراشکست داد؟ بقول خود عبدالرحمان خان ، فرمان عمومی صادر می کند وازسراسرافغانستان برای سرکوبی هزاره ها چهل هزارنفرجمع نموده واعزام درولایت هزراه ها می کند :
"در این وقت حکم عمومی دادم که هرشخصی برود و در نتبیه شورشیان کمک نماید.عساکروایلجاری که حاضرخدمت شده بودند تعداد شان سی هزارالی چهل هزاراشخاص جنگی بود که از اطراف به سرکردگی خوانین ورؤسای خود، عازم ولایت هزاره شدند ".
( همان ، ص -268)
بنا به تصریح تاریخ عبدالرحمان خان چندین بارازجنگ باهزاره ها شکست خورده است، درولایت های مختلف قشون مسلح با توپ او درمقابل عزم واراه مردم هزاره بزانو درآمده است، تااینکه عبد الرحمان خان با نیرنگهای تفرقه افگنی ، استفاده از تقرقه اندازی مذهبی و وادارنمودن علمای دین به منظورصدورفتوای جهاد درمقابل هزاره ها،چهل هزار نفرجمع آوری نموده وهزاره جات را تسخیرمی کند، وعبدالرحمان خان بعد از جنگ هزاره ها را" طایفه بزرگ، زحمت کش و شجاع " خطاب می کند.
همان ، ص -263 )
در عین حال عبد الرحمان خان بدین باور است که هزاره ها خربارکش دیگران است ، واگراین قوم خربارکش نمی بود ، دیگران مجبور بودند که همانندخر؛ بارشان راخودشان حمل نمایند:
"درافغانستان مثلی می گویند که اگرهزاره های خر بارکش نبودند وازعهدۀ کارهای ما برنمی آمدند باید خودمان مثل الاغ کار خود را میکردیم ".
(همان ،ص – 263 )
این اندیشه پلید وبینش پست عبد الرحمانی که درزمان او وحتا قبل ازاوخلق شده بود، درامتداد تاریخ افغانستان گسترش پیداکرد وبسط وتوسعه یافت تااینکه ازحلقوم پیروان خط عبدالرحمان، بلند وروحیه وحدت ملی وهمدیگر پذیری رامخدوش کرد و هزاره بودن را جرم گردانید.
ومردم هزاره نیزمتوجه شدند که حکومت از آن یک قوم خاص است،سرمایه های ملی بجیب آنها میرود، ونه تنها این قوم هیچ حقی در این کشورندارند بلکه بارکش والاغ دیگران قلم داد شده اند،چه عقده ای وچه یأسی نسبت به آنچه اسمش حکومت عبدالرحمانی است،در درون آنهامیشده است.
در جای دیگرعبد الرحمان،مردم هزاره را به بیگانه پرستی متهم می کند و بدین باوراست که هرگاه کسانی درافغانستان تجاوزکرده اند، این مردم به آنها پیوسته اند وخودشان رامسلمان وشیعه دانسته ودیگران راسنی وکفرمیدانند :
"این طایفه همیشه حاضربودند همین که کسی ازخارج تخطی نمود وبه افغانستان حمله نماید با اوملحق شوند.چون هزاره ها خودراشیعه میدانند ودیگران سنی هستند، اعتقاد شان این است که همۀ افغانها کافرهستند".
(همان، ص -262 )
بطلان این ادعای عبدالرحمان را تاریخ ثابت می کند، تاریخ افغانستان درهرقرنی تبارعبدالرحمان را بعنوان وطن فروش ثبت نموده است چنانچه در هیچ سندی که مستعد کنند حضوربیگانگان دراین کشورباشد، امضای یک هزاره نیست بلکه این هزاره ها بوده اند که درکنارسایراقوام افغانستان،با بیگانه گان به مبارزه برخواسته اند و این مبارزه در طول تاریخ از آغاز تاحال وآینده ادامه داشته وخواهد داشت.

۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

به تماشای رخت

به تماشای رخت حسی نگار آمده بود

سبزی دشت تنت یاد شکار آمده بود

عشق وحشی زمان پای به زنجیرکشید

خلسه از دیدن آن یار دیار آمده بود

دست چشم ودل واحساس زبستان رخت

در پی چیدن گل باهمه خار آمده بود

بکجا میروی خورشید دیگر بازمگرد

بی نیازازتوشدم وقتی که یارآمده بود

فلسفی چالش فکری نشود تفریح ذهن

زلف بی جان تو حلقه مار آمده بود

قامت واشک من ازغصه زمینگیر شود

آسمان پای پیاده به چه کار آمده بود

سردی دوش مرا گرمی احساس کشید

به زمستان دلم بوی بهار آمده بود

مبر از یاد که بی یاد تو گیرد نفسم

جان بی جان بدرت بهر نثارآمده بود

۱۳۹۰ دی ۱۱, یکشنبه

تعصب در بالاست ،‌ظرفيت پائين است ؛‌در باميان كار نمي شود .

سوالی که اکثریت بامیانی ها دارند این است که چرا در بامیان بازسازی صورت نمی گیرد ؟ چرا زیربناهای اقتصادی ، فرهنگی وعلمی انکشاف نمی کند؟ تا بحال پاسخ های متعدد و مختلفی به این سوال گفته شده است ، برخی پاسخ ها از روی احساسات بوده و برخی دیگر توجیه بیکاری ها و ناتوانی های افراد مسوول را در پی داشته است که گفته می شود حکومت مرکزی هیچ پلانی برای کار در بامیان ندارد و عده ای پاسخهاهم کور بوده اند و از این روست که نتوانسته اند قناعت پرسشگران را حاصل نمایند.
در این نوشته ما برآنیم که پاسخ این پرسش را پیدا نمائیم و از جهت های مختلف موضوع را به بررسی گرفته و روشن کنیم که چرا در بامیان بازسازی و نوسازی صورت نمی گیرد و کدام عوامل دخیل اند و ارایه راهکار و پلان برای برطرف نمودن این موانع را بدوش دیگران گذاشته و از ظرفیت این مقاله بدور میدانیم .
در قدم نخست باید توجه داشته که از کلمه "بازسازی " این معنا فهمیده می شود که ساخته های از قبل وجود داشته ولی به مرور زمان و براثر عوامل مختلف تخریب شده اند و باردیگر باید بازسازی شوند مانند مجسمه های بودا ، شهرهای ضحاک ، غلغله ، سرخوشک و غیره ، اما در بامیان بیشتر موضوع نو سازی مطرح است ونوسازی به این معنا است که چیزی وجود نداشته و ندارد و باید از ابتدا و آغاز برای ساختن زیربناها کار نمود که بامیان از این نوع است و ما در این جا عوامل بازدارنده نوسازی را مختصرا فهرست می کنیم :
تعصب در بالاست: تعصب یا نگاه بد بینانه نسبت به بامیان از سوی برخی از مقامات بلند پایه حکومت مرکزی وجود دارد و ریشه آن به تاریخ این کشور برمیگردد .نمونه بارز تعصب این است که بامیان ازآدرس وزارت انرژی و آب حتا یک وات برق هم در یافت نمی کند و برخی از در آمد های ولایت بامیان مانند در آمد اقتصادی ذغال سنگ علاوه براینکه ازولایت بامیان استخراج می گردد ، مربوط ولایت بغلان می باشد و آمریت برق این ولایت تا چندی قبل مربوط ریاست برق پروان بوده است واین رفتار ها در همان ابتدا از تعصب های درونی افراد شکل گرفته و تا به امروز ادامه دارد و سد راه نوسازی میگردد.
در مورد بی عدالتی و عدم انکشاف متوازن میتوان به صراحت بیان داشت که وجود دارد  ولی این بدین معنا نیست که هرنوع تلاش بی ثمر است، باید دانیست دلایلی که انکشاف متوازن صورت نمی گیرد در کجا نهفته است ؟ تعصب از کدام چشمه آب می خورد ؟ و باید نوع نگاه بد بینانه ای حکومت مرکزی را تغییر داد واین امر از طریق وکلای پارلمان ، سناتوران و نماینده رسمی قوه اجرائیه حکومت در این ولایت امکان پذیر است و از همین جاست که مبارزه برای برقراری عدالت اجتماعی و انکشاف متوازن شکل میگیرد و باید کسانی باشند که عدالت را زیر پاکنند تا تلاش و ستیز عدالت خواهان مفهوم خویش را در یابد.
ظرفیت پائین است . عدم کارایی مقامات ولایتی یکی ازموانع بازسازی و نوسازی در بامیان هست .کار ها سطحی انجام می شود ، فساد اداری وجود دارد ، بودجه محدودی اختصاص یافته، مصرف نشده و بعضا از دهن  فساد اداری می افتد و برگشت می خورد ، ولی باید دانیست که این مسئله معلول است و عوامل زیادی باعث شده اند که این علت بوجود بیاید مقوله های چندی دست بدست هم داده اند تا ولایت بی کفایت بار آید. تعصب و فقر بودجه ، عدم هماهنگی بین وکلای شورای ولایتی ، پارلمان و چه هم در سنا و باالمقابل بادولت محلی یکی از عوامل است، رأی دادن مردم بامیان به افراد و اشخاص ضعیف عامل دیگریست برای ضعیف بار آمدن ارگانهای انتخابیه و همچنین موقعیت جغرافیایی ، ( فاقد مرز بودن ، سردی هوا ، سعب العبوری ، محدودیت اراضی و نداشتن معادن نرم ) ، مداخله احزاب سیاسی ،‌فساد اداري ،‌منعفت طلبي از تمام پروژه ها و ناتوانی افراد مسوول باعث شده اند تا مقامات ولایتی بی کفایت باشند و برای رفع این نقیضه و تبدیل اداره ولایت به یک اداره کارا وپاسخگو به نیاز زمان باید عوامل را برداشت و با سایر کسانیکه که در کشور قربانی تعصب اند ، همدستی صورت گیرد.
عدم هماهنگی و موجودیت اختلاف بین سران بامیان . هماهنگی برای رفع نیازمندی ها در سطح ولایت ضعیف است و اختلافات قوی. بی خبری وکلا و سناتوران بامیان ، از بسیاریی مسایل مهم ولایتی حکایت از عدم هماهنگی آنان بادولت محلی و شورای ولایتی دارد، و ریشه ناهماهنگی در اختلافات درونی است عدم هماهنگی ها باعث شده اند تا کارهای انفرادی صورت گیرد و فرصتی برای کارهای دسته جمعی و ارگانیک، پیش نیاید و تازمانیکه این نهاد ها باهم منسجم کار نکنند امید چندان برای رفع نیازمندی های بامیان وجود ندارد و مردم بامیان قربانی تعصب های بیرونی و اختلافات درونی شده و میگردد. چنانچه محصلین دانشگاه بامیان قربانی اختلافات فی مابین استادان این دانشگاه میگردند.
عدم اعتماد جامعه جهانی. در این زمینه میتوان گفت که بامیان قربانی بعضی از سیاست های فرامرزی نیز می باشد ، اختلاف امریکا با ایران دارای پیشینه ای طولانی است و امروز که چرخاننده سیاست های جامعه جهانی در افغانستان امریکا است ، منتصب بودن به ایران باعث ایجاد شکاف و فاصله ها با جامعه جهانی میگردد. اكثريت مردم بامیان باداشتن مذهب مشترک باایرانی ها اعتماد جامعه جهانی را از دست داده و گاه گاهی ایرانی ها بصورت بامیان رنگ قرمز پاشیده اند ، تا جامعه جهانی ( امریکا ) از آن فاصله گیرد.
طرح استراتژی و معیار ها برخلاف منافع بامیان . استراتژی ها توسط مغز ها ساخته می شود و در این عرصه مغزها و عقل ها باهم به رقابت می پردازند. بدون شک جریان به نفع کسانی خواهد بود که مغزهای تربیت شده دارند و بامیان در زمینه تربیت مغزها پیشینه کوتاهی دارد ، هشتاد سال قبل اولین کاروانیکه به بیرون از افغانستان به منظور ظرفیت سازی اعزام شد از خاندان سلطنتی بود و همان اندیشه ها و مغزهای تربیه شده امروز استراتژی می سازند در حالیکه صابقه تحصیلات در مناطق مرکزی به چهل سال قبل با تمام محدودیت ها برمیگردد.
در زمان و مکانی که استراتژی برای توزیع کمکهای بین المللی ساخته شده است اندیشه های که بامیان در آن وجود دارد وجود ندارد .این استراتژی را بگونه ساخته اند که از یک طرف نا امنی و مواد مخدر را راه انداختند و از طرف دیگر هم پلان طرح کردند که با پول کمک های جامعه جهانی باید نا امنی و مواد مخدر از بین برود .درحالیکه در بامیان نا امنی و مواد مخدر هردو وجود ندارند .پس مستحق کمک ها نمی باشند !!!!!
عدم موجودیت سکتور های خصوصی و سرمایه گذاران در بامیان. در ولایات انکشاف یافته دیگر دیده کار سکتور های خصوصی فعالیت های قابل ملاحظه ای دارند و در عرصه های گوناگون کار می نمایند ولی در بامیان این بخش غیر فعال است و این امر از دو مورد خاص دیگر منشه میگیرد یکی اینکه در بامیان سرمایه داری که بتواند کار قابل ملاحظه ای انجام دهد وجود ندارد و دیگر اینکه زمینه ای برای کار سکتور های خصوصی وجود ندارد که این خود عوامل خاص خودش را دارد.
مداخلات احزاب سیاسی. مداخلات احزاب سیاسی در بامیان بگونه ای منفی صورت میگیرد چنانچه احزاب در تلاش اند تا در ریاست های این ولایت اعضای شان را منتصب و یا هم از ایشان دفاع نمایند و اندیشه اهلیت و شایستگی در این نوع انتخاب ها وجود ندارد و شرط مهم داشتن عضویت حزب مدافع است . و این روند کودک نوزاد شایسته سالاری را ذبح و خود فاتحه گیری می کند ، تا چهره قاتل درپشت اشک های دورغین او پنهان شود .
کوتاه بودن عمر بازسازی : از عمر بازسازی در این ولایت از ده سال بیشتر نمی گذرد . ده سال قبل را اگر ما بخاطر بیاوریم چیزی و جود نداشت .چه تأسیسات دولتی و چه هم غیر دولتی و کارهایکه در این ولایت انجام می گیرد در مقابل گستردگی ویرانی ها ، اندک به نظر می آید و میتوان گفت که بامیان  بعد از فروپاشی تمدن کهن باستانی و بودایی خویش قربانی تعصب های کهن ومالک ویرانه تاریخی می باشد.
بنابراین اینها و یکسره عوامل دیگر دست بدست هم داده اند تا در بامیان کاری قابل ملاحظه ای صورت نگیرد ، فریاد ها بجایی نرسد ، انتقاد ها مأثریت خودش را از دست دهد و حتا جمله ای بدور از انصاف « در بامیان هیچ کاری صورت نگرفته » بکار رود و در بامیان زمانی سرعت نوسازی و بازسازی سریع میگردد که عوامل های مذکور برطرف شوند.