۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

آئین بزدلان

در بيابان سرد و خاموش درحاليكه رزم آوران با لباس سرخشان مفتخر از فتح جنگ به خواب رفته بودند ،زاغي را ديدم كه بر مرده اي شاهين ميتاخت وبا منقار هاي كثيفش اندام سرد او را اين طرف و آن طرف هل ميداد ،براي بريدن اعضاي او خنجر مي كشيد و به اطرافش نگاه ميكرد تا غرورش را به تصوير كشيده و شجاعت خويش را روزي به رخ ديگران بكشاند. صداي درشت بالهاي كبكي سكوت را شكسته ، غيرت زاغي را كه به بتصوير كشيده شده بود تماشا مي كرد و ديدگاه خويش را روي سنگ سرخ بيابان چنين حك نمود :
"بر پيكر مرده اي تاختن آئين بزدلان است"

هیچ نظری موجود نیست: