۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

قرن بیستم ، قرن رنگین بخون هزاره ها !

بنابه تصریح تاریخ؛ قرن بیستم بخون هزاره ها رنگین است ودراوایل این قرن، ازخون این مردم جوی خون جاری شده است. وانگیزه این خون ریزی تثبیت حکومت مرکزی وخواموش نمودن شورشیان بوده که توسط عبدالرحمان خان جابرسرداده شده است!

ظاهر طنین درکتاب افغانستان در قرن بیستم ازقول اشرف غنی احمد زی درموردکشتارهزاره ها توسط عبد الرحمان خان چنین روایت می کند: " به شکلی که مرکزیت درافغانستان آمد.مردم هزاره درافغانستان نه تنها مطلقا منکوب شدند، بلکه به عنوان غلام وبرده فروخته شدند که تأثیرات آن بی نهایت وحشتناک بود".
(افغانستان در قرن بیستم. چاپ اول 1384، ص-21)
گاهی هم این کشتاروحشتناک منحصر به مردم هزاره نبود بلکه تمام اقلیت های افغانستان وحتا پشتون ها رااحتوا میکرده است، ظاهرطنین ازقول اشرف غنی احمد زی حکایت میکند :
" نکته دوم اینکه برای تحمیل مرکزیت درافغانستان امیرعبدالرحمان خان حداقل حدود یک صد هزارنفر را به قتل رساند که تمام قبایل ومردم افغانستان شامل آن بودند".
(همان ،ص-21 )
دلایل قتل عام هزاره که ازسوی خودعبد الرحمان خان ارائه شده،همان تشکیل دولت مرکزی، آرام نمودن شوریشیان، تأمین امنیت راه هامی باشد ولی آنچه به نظرمیرسد این یک توجیه اغفال کننده تاریخ است و یک نوع پرده انداختن روی جنایات خودش. برای اینکه تاریخ اوراخاین قضاوت نکند چنین دلایل را بافته است. دکتر سیدعسکرموسوی همین نظریه راتأید می نماید :
"مقابله با قدرت مرکزی، بطورگسترده،عامل این قیامها عنوان شده است،امّا درحقیقت این توجیهی است که زمامداران، معمولا آنرا بعنوان ابزاری جهت تبرئۀ خود نسبت رویۀ شان درمقابل اقلیت های قومی ومخالفان سیاسی بکارگرفته اند ".
(هزاره های افغانستان،سید عسکرموسوی،نشر،اشک یاس، ص- 159)
با این وجود پس ازجنگهای چندین ساله و تهاجم سرتاسری نیروی های جمع آوری شده ای امیر، هزاره ها به شکست مواجه شده و آخرین سنگر های شان درهم می شکند، دکتر سید عسکرموسوی با استناد از فیض محمد کاتب جریان بعد از پیروزی امیرراچنین بیان می نماید:
" بدنبال این پیروزیها ، مالیاتهای سرسام آوروضع شد وسرکوب عمومی باردیگربرهزاره جات حاکم گردید.علاوه برآن، منطقه تبدیل به مرکزدادوستد بردگان شد وحکومت برای اولین بارمالیات ویژه ای برای معامله بردگان مقررکرد،بردگان هزاره آنچنان ارزان خرید وفروش می شدند که یک برده ممکن بود به بهای 10 سیرگندم ویا جو معامله گردد.علاوه برآن،ناتوانی درپرداخت جرایم ومالیاتهای کمرشکن،بسیاری ازهزاره ها رامجبورکرد تا زن وفرزندان خودرابفروشند".
(همان ، ص -172 )
عبد الرحمان خان،سرکوبی هزاره ها رایک موفقیت وتحقق یک آرمان بزرگ میداند که براثرآن شوکت واقتداراوگسترش یافته است.اوباصراحت تحت عنوان جنگ با هزاره ها بیان میدارد:"این جنگ چهارمین جنگ داخلی می باشد که درزمان حکمرانی من اتفاق افتاده است.اعتقاداین است که این جنگ بالنسبه به جنگهای دیگربیشترباعث ازدیادشوکت وقوت و امنیت وسلامت سلطنت من گردیده است".
(تاج التواریخ،عبد الرحمان خان،چاپ 1390،نشربنگاه انتشارات میوند، ص -262 )
چرا عبد الرحمان خان، شکست هزاره ها راباعث استحکام حکومتش میداند ؟ چرا این پیروزی راسبب افزایش شوکت و قدرت خویش میداند ؟
پاسخ را که خود عبد الرحمان خان بیان میدارد نشان دهنده این است که قوم هزاره همیشه مخالف تحقق اهداف حکومتها، درافغانستان بوده اند واین قوم را" گردنکش" خطاب می کند که همواره اسباب وحشت حکمرانان بوده وحتا نادرشاه افشار که ایران وهند راتسخیر کرد،نتوانست به این قوم فایق آید :
"مردمان هزاره بربری قرنهای بسیاراسباب وحشت حکمران های افغانستان بوده اند،حتی پادشاه اعظم نارد شاه افشار که افغانستان وهندوستان وایران را به حیطه تصرف درآورده بود نتوانست طایفۀ هزارۀ گردنکش رامطیع نماید".
(همان ، ص – 262 )
بدون شک هزاره ها مخالف حکومت های جابرانه بوده اند وهمواره برعلیه حکومت های فاسد به قیام برخواسته اند واین نکته ای است که از آغاز تاحال وآینده دربسترزمان جاری بوده وخواهدبود. وعبد الرحمان خان این قوم را یکی ازموانع مهم وهسته ای مرکزی مخالفین حکومت خودش و حکومت های پیشین میداند.
عبد الرحمان چگونه به مردم هزاره فایق آمد؟ وچگونه این مردم شکست ناپذیرراشکست داد؟ بقول خود عبدالرحمان خان ، فرمان عمومی صادر می کند وازسراسرافغانستان برای سرکوبی هزاره ها چهل هزارنفرجمع نموده واعزام درولایت هزراه ها می کند :
"در این وقت حکم عمومی دادم که هرشخصی برود و در نتبیه شورشیان کمک نماید.عساکروایلجاری که حاضرخدمت شده بودند تعداد شان سی هزارالی چهل هزاراشخاص جنگی بود که از اطراف به سرکردگی خوانین ورؤسای خود، عازم ولایت هزاره شدند ".
( همان ، ص -268)
بنا به تصریح تاریخ عبدالرحمان خان چندین بارازجنگ باهزاره ها شکست خورده است، درولایت های مختلف قشون مسلح با توپ او درمقابل عزم واراه مردم هزاره بزانو درآمده است، تااینکه عبد الرحمان خان با نیرنگهای تفرقه افگنی ، استفاده از تقرقه اندازی مذهبی و وادارنمودن علمای دین به منظورصدورفتوای جهاد درمقابل هزاره ها،چهل هزار نفرجمع آوری نموده وهزاره جات را تسخیرمی کند، وعبدالرحمان خان بعد از جنگ هزاره ها را" طایفه بزرگ، زحمت کش و شجاع " خطاب می کند.
همان ، ص -263 )
در عین حال عبد الرحمان خان بدین باور است که هزاره ها خربارکش دیگران است ، واگراین قوم خربارکش نمی بود ، دیگران مجبور بودند که همانندخر؛ بارشان راخودشان حمل نمایند:
"درافغانستان مثلی می گویند که اگرهزاره های خر بارکش نبودند وازعهدۀ کارهای ما برنمی آمدند باید خودمان مثل الاغ کار خود را میکردیم ".
(همان ،ص – 263 )
این اندیشه پلید وبینش پست عبد الرحمانی که درزمان او وحتا قبل ازاوخلق شده بود، درامتداد تاریخ افغانستان گسترش پیداکرد وبسط وتوسعه یافت تااینکه ازحلقوم پیروان خط عبدالرحمان، بلند وروحیه وحدت ملی وهمدیگر پذیری رامخدوش کرد و هزاره بودن را جرم گردانید.
ومردم هزاره نیزمتوجه شدند که حکومت از آن یک قوم خاص است،سرمایه های ملی بجیب آنها میرود، ونه تنها این قوم هیچ حقی در این کشورندارند بلکه بارکش والاغ دیگران قلم داد شده اند،چه عقده ای وچه یأسی نسبت به آنچه اسمش حکومت عبدالرحمانی است،در درون آنهامیشده است.
در جای دیگرعبد الرحمان،مردم هزاره را به بیگانه پرستی متهم می کند و بدین باوراست که هرگاه کسانی درافغانستان تجاوزکرده اند، این مردم به آنها پیوسته اند وخودشان رامسلمان وشیعه دانسته ودیگران راسنی وکفرمیدانند :
"این طایفه همیشه حاضربودند همین که کسی ازخارج تخطی نمود وبه افغانستان حمله نماید با اوملحق شوند.چون هزاره ها خودراشیعه میدانند ودیگران سنی هستند، اعتقاد شان این است که همۀ افغانها کافرهستند".
(همان، ص -262 )
بطلان این ادعای عبدالرحمان را تاریخ ثابت می کند، تاریخ افغانستان درهرقرنی تبارعبدالرحمان را بعنوان وطن فروش ثبت نموده است چنانچه در هیچ سندی که مستعد کنند حضوربیگانگان دراین کشورباشد، امضای یک هزاره نیست بلکه این هزاره ها بوده اند که درکنارسایراقوام افغانستان،با بیگانه گان به مبارزه برخواسته اند و این مبارزه در طول تاریخ از آغاز تاحال وآینده ادامه داشته وخواهد داشت.

هیچ نظری موجود نیست: