یخ زند احساس را از سردی رفتار تو
بُغض گیرد آبشار از لذت گفتار تو
چون گلی درآب دادی میرسد بردست کس
گربود بیمار بازم میشود بیمار تو
برمریضت جامۀ روزشکارت رُخ مزن
میکند اغفال ذهنش پیرن گل دار تو
می کشی شمشیر زیرچادر سبزوسیاه
جُوچه ها جاری شود از زلف دریابار تو
می پرد راز درون بابال اشک از آشیان
تاسیال ودوست بیند تاجر بازار تو
بُغض گیرد آبشار از لذت گفتار تو
چون گلی درآب دادی میرسد بردست کس
گربود بیمار بازم میشود بیمار تو
برمریضت جامۀ روزشکارت رُخ مزن
میکند اغفال ذهنش پیرن گل دار تو
می کشی شمشیر زیرچادر سبزوسیاه
جُوچه ها جاری شود از زلف دریابار تو
می پرد راز درون بابال اشک از آشیان
تاسیال ودوست بیند تاجر بازار تو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر