۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

اشتراک مردم بامیان در انتخابات


من به این خاطر آمده تارای بدهم که در کشور ما آرامی باشد و همگی به خوشی زندگی نمایند، جمله فوق گفته شیر احمد پیرمردی است که عصاچوب بدست داشته و در موهای سر وریشش سیاهی دیده نمی شود و بگفته ای خودش 95 ساله می باشد در حالیکه پسرش نیز همانند عصای دومی اورا کمک می کند ، در پای صندوق رای حاضر شده و بفرد دلخواه خود رآی میدهد.
شیر احمد میگوید : من آمده ام تارآی بدهم و بدین باور هستم که شاید رآی من کمکی باشد برای تقویت صلح و آرامی و من در زندگی خود همیشه از جنگ و بدبینی رنج برده ام و حالا که پای من در لب گور رسیده و امید چندای برای زندگی ندارم ولی برای فرزندان و مردم خود آرزو دارم که در آرامش و آسایش زندگی داشته باشند و یک لقمه نان گدایی نکنند.

هنوز میزان اشتراک مردم بامیان در انتخابات های گذاشته از یاد های نرفته و شیشه ای کمره های عکس آن صف های طولانی را در حافظه دارد و این مردم باشرکت های گسترده نفوس شان را تثبیت نموده و آراده شان را به نمایش گذاشته اند و این بار در انتخابات پارلمانی 27 سنبله نیز این مردم باشرکت شان اظهار داشتند که مردمی است مدنی ، دارای شعور سیاسی و حساس نسببت به سرنوشت شان و مهم تر از همه میخواهند آینده ای شان را بدست خود شان بهتر و زیبا بسازند و قدرت تشخیص افراد شایسته را نیز نسبتاً دارند.

شیر احمد بازهم برای آنعده جوانان که در اطرافش هستند توصیه می کند که من با این حالت ضعیفی که دارم آمده ام تا رآی بدهم و شما باید از همین جا بفهمید که رای دادن چقدر مهم و حیاتی می باشد.

فاطمه یکی دیگر از چاقو سفیدان است و بگفته خودش 76 ساله می باشد و با پای پیاده و بروی عصا چوبش تکیه کنان در پای صندوق های رای حاضرشده و میخواهد بیکی از خانم ها رآی دهد و بدین باور است که باید برای زنان حق داده شود تا در کار های دولتی سهم بگیرند و دختران باید به مکتب فرستاده شود و رآی دادن برای ما مردم که در گذشته به شمار نمی آمدیم خیلی ضروری می باشد.
جواد، جوان 19 ساله از باشندگان ولسوالی شبر که برای اولین بار در انتخابات شرکت می نماید میگوید : در گذشته ها من حق نداشتم که رای بدهم چون هجده ساله نشده بودم و حالا خیلی خوش حال هستم که سن قانون را پوره نموده ام و رآی داده می توانم و تمام کسانیکه کارت گرفته بودند امروز آمده اند تا رای دهند

شیر احمد وقتیکه رای را به صندوق انداخت احساس سبوکی نمود گویا یک مقدار وزن را از دوشش دور کرد و گفت : "همین رآی دادن برای من یک وظیفه بود که انجام دادم "

۱ نظر:

لعلزاد گفت...

درود به شما گرامی!

نخستین دیدار را از آسمان می پرسم

از آبی بودنش خبر داری یا سیاه است

آسمانت آبی باد