۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

مرغک دل

باز در گوشم رسید افسانه ات
باز شد اندیشه ام دیوانه ات
این سگان کوچه را اطعام کن
تا کنم طوّاف دور خانه ات
کن مزیین محفلی با شمع عشق
عاشق آتش بود پروانه ات
لب مبند و رخ متاب ای ماه من
تاببوسم من لبان و شانه ات
دام صیّادی بزیر خاک کن
تا بچیند مرغک دل دانه ات
دانۀ زنجیر روی استخوان
باز پیچیدی به پا زولانه ات
در دل شب خاطر افسرده ام
بوسه ها چید از لبان لاله ات

۱ نظر:

sadbar گفت...

به نظر می آید همان عشق دوسال قبل بازهم به سراغت آمده و آتش آن شعله ور شده است .
امید است این بار شخص را دیده عاشق شده باشید نه اینکه از شنیدن نام و تعریفاتش .