چون شدم من محرم اسرار دوست
دین و دنیا کرده ام ایثار دوست
از جمالش درد بی درمان شفاست
زین جهت باشم پی دیدار دوست
بی بهایم میخرد ، یا چون غلامم می برد
خود فروشم بر سر بازار دوست
گر عصای من حریف از کف برد
میزنم من تکیه بر دیوار دوست
گربچشم غیر بیند ، یاکه سودایم کند
جان فدای دیدن اغیار دوست
دین و دنیا کرده ام ایثار دوست
از جمالش درد بی درمان شفاست
زین جهت باشم پی دیدار دوست
بی بهایم میخرد ، یا چون غلامم می برد
خود فروشم بر سر بازار دوست
گر عصای من حریف از کف برد
میزنم من تکیه بر دیوار دوست
گربچشم غیر بیند ، یاکه سودایم کند
جان فدای دیدن اغیار دوست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر