۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

نتیجه ای تظاهرات در بامیان

چنانچه خود میدانید تظاهرات در بامیان در مدت سه روز بشدت ادامه داشت و تظاهرچیان با شعار دادن " سرابی سرابی ! استعفا استعفا ! " سرکهای خاکی بامیان را پیموده و گرد آن را سرمه چشمان نمودند و در نتیجه اعتراضات علیه والی بامیان ، دکتر سرابی خواستار دلایل استعفا دان شد که من روی کدام عوامل و علت ها باید استعفا بدهم ؟

امروز ( سه شنبه 26 ماه جاری شواری ولایتی بامیان با جمع نمودن تعداد قلیل ازمردم نسبت به روز های گذشته ، روی جواب دادن به استدلال دکتر حبیبه سرابی ، پنج ماده را که میتواند دلایل خواست انان مبنی بر استفا باشد تهیه نمودند .

اکنون مردم خسته شده و بعضی ها شورای ولایتی را که در رأس این تظاهرات قرار داشتند متهم به معامله می نمایند و عده ای هم حرکت آنان را برخواسته از اغراض شخصی و سیاسی دیگر میدانند ، بطوریکه پای منافع مردم کمتر در میان بوده است.

عده ای هم به این باور اند که در این ورکشاپ سه روزه ای  وزیران در بامیان و تهیه اجندا برای کانفرانس انکشافی کابل که در حدود دوماه بعد برگزار میگردد ، وکشانی که در بامیان امده بودند که بشتر از بیست وزارت خانه ، ( بشتر از ده تن وزیر و بشتر از 14 تن معین ) بوده اند ، باید آنان بخوبی استقبال می شدند و از انان پذیرایی و مهمان نوازی خوب صورت میگرفت ، و نباید انان از بامیان خاطره بد می بردند که متأسفانه ، یک عالم خاطرات ناگوار را انان با خود بردند.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

تظاهرات مردم بامیان

تظاهرات چیان:
سرابی ! سرابی !

استعفا ! استعفا ! استعفا !

هزاران تن از شهروندان بامیان ، در کنار اعضای شورای ولایتی این ولایت دست به تظاهرات زدند ، از دیروز به این طرف این تظاهرات ها ادامه داشته و امشب اعضای شورای ولایتی در کنارمردم تظاهرچی در چوک شهید مزاری واقع در تپه چونی خیمه زده و در آنجا بودند.


این در حالی است که به تعداد 11 تن از وزیران و 15 تن از معینان که تعداد شان به یک صد وبیست نفر میرسیدن از تاریخ 29 ثور الی 1 جوزا در ولایت بامیان ، سیاحت در بند امیر و ورکشاپ اولیت بندی در راستای تهیه اجدای برای کنفرانس انکشافی کابل سپری نمودند.

دیروز مردم میخواهستند که وزیرا در انظار مردم حاضر شده و وعده بدهند که همانند آقای کرزی دروغ نمی گویند و در این ولایت هیچ کاری صورت نگرفته است، در حالیکه تعداد از وزیران در سالن میراثهای فرهنگی قرارداشتند ، مردم واقع در چوک شهید مزاری راهی که به میدان هوائی بامیان منتهی میگردید بسته بودند.

ولی امرز تظاهرچیان مستقیمان خواهان استعفای دکتر حبیبه سرابی والی بامیان شدند ، وگفتند که والی بامیان باید تا ساعت 12 بجه ای امروز استعفا بدهد و استعفا خط خودرا در شورای ولایتی بیاورند. و مردم همرا باشورای ولایتی در چوکی شهید مزاری منتظر رسیدن استعفا خط والی بامیان اند و بگفته انان تازمانیکه استعفا خط او بما نرسد تظارات ما ادامه خواهد داشت

با عرض معذرت که به نسبت ضعیف بودن نت در عکس ها آپلونگردید

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

ملای تعویض نویس حلال همه مشکلات شما !!!


در بازار ولایت بامیان چندین ملای تعویض نویس وجود دارد که هرکدام به نوبه خود حلال مشکلات شما است و اتفاقا که هیچ نوع مشکل را نه نمی گویند این خود بهترین طریقه برای حل مشکل که داشتید و هیچ گاهی حل نمی شد ، می باشد. برای این که زود تر مشکل تان حل شود ، زود تر به آنها مراجعه نمائید.!!!!!!!

اگر شمارا فریب داد و اغفال کرد و یا پول تان را به ناحق گرفت ویا قضیه های غیر عقلانی و غیر منطقی را ردیف کرد، وسرنوشت را که بدست خود انسانها شکل داده می شود توسط تعویض وتسخیرات جنیات گفت تغییر و شکل میدهم  و صد ها مسایل موهوم و پوچ دیگر مرا متهم نکنید که شمارا رارهنمائی کردم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

کوچی ابزار سیاسی کهنه و جدید


کوچی  از ابتدای شکل گیری ا ش در زمان عبد الرحمن خان جابر تا به امروز یک وسیله و ابزار سیاسی زمام داران بوده  و امروز هم متأسفانه به عنوان یک وسیله سیاسی توسط دولت مردان کنونی استفاده می شود.
اهداف را که عبدالرحمن ازتأسیس کوچی گری داشت همین بود که کوچی ها همانند شمشیر در قلب هزار جات فرو رود تا رو حییه استقلال طلبی دراین سرزمین کشته شود.

متأسفانه امروز همان پالیسی عبدالرحمن خان توسط جناب محترم کرزی تعقیب می گردد چناچه در سال گذشته که او به آرای این مردم نیاز مند بود به کوچی ها دستور داد که از رفتن به هزاره جات خود داری نمایند و کوچی ها که صد در صد مطیع اوامر کرزی اند در سال گذشته نیامدند و اکنون که دیگر کرزی نیازی به آرای مردم هزار در طول حیات خود نخواهد داشت ، میراث دار عبدالرحمن است و این میراث را میخواهد بعنوان یک حربه و اهرم فشار نگهداری نماید.

از طرف دیگر کوچی ها در هزاره جات مهاجم و محارب اند که از رفتار شان این ادعا ثابت میگردد و مردم مناطق مرکزی بصورت عمومی دفاع از خود را یک وظیف انسانی و عقلانی میدانند.

که به همین اساس روز سه شنبه مورخ 28 ثورسال روان هزاران تن از مردم بامیان در اعتراض به حملات و حشیانه و طالبانه کوچی ها دست به تظاهرات زدند در این تظاهرات شعارهای همانند " کوچی گری بهانه است ، یک ظلم طالبانه است " کوچی جنایت می کند ، کرزی حمایت می کند" پدیده کوچی گری فرایند خصومت و خشونت قومی را تشدید می نماید" کوچی گری بیداد است ، میراث یک جلاد است" حمل سلاح جرم است ، اما نه برای کوچی "چرا حمل سلاح برای کوچی ها جرم نیست؟ "سرداده می شد.


در این تظاهرات حامد کرزی رئیس دولت حامی کوچی ها قلم داد گردید چنانچه در سال گذشته 1388 با دادن یک صدمیلیون افغانی به سران کوچی دولت از رفتن کوچی به مناطق مورد منازعه جلوگیری کرده بود تا لطمه ای به آرای حامد کرزی وارد نگردد ولی در سال جاری که نیازی به آرای مردم نیست ، گوچی توسط دولت جلوگیری نشده و حتا از آنها حمایت صورت گرفته است .

حامد کرزی در زمان کاندید انتخاباتی اش بشتری آرای خودش را از طرف مردم هزاره بدست آورده بو د و این در حالی است که با گذشت کمتر از یک سال که ، حامد کرزی متهم به حمایت از دشمن آنها یعنی کوچی ها که همانندگروه طالبان خانه ها را آتش زده و حتا بطفل هم رحم نمی کند ،میگردد



۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

تصویر معکوس از عشق




اندیشه , درحقیقت پاره های معانی تن آدمی اند که درفضای بیکران احساس به رقص آمــــــده اند,احساسی کــه برخواسته ازعشق و درد انسانی بوده وروح رابه وجــــد آورده ودل رابـــه تپیدن وسوختن وا داشته است .
تاریخ بشریت مملو ازحادثات تراژدی , افسانه وی, اساطیری وحماسی بوده که شالوده زندگی انسان متمدن ومعاصرامروز را تشکیل میدهد وکاروان تکاملی بشر را درفراراه جریان رودخانۀ همیشه جاری تاریخ , هدایت میکند.

جریان تکاملی وسیر سعودی بشریت بگونه ای بوده که هرگا شخصی پایه واساس یک اندیشه را گذاشته ، افراد و اشخاص دیگر روی همان تهداب بنّائی نموده و دیوار محکمی ساخته اند تا انسان که با پوست حیوانات و سنگ وچوب مایحتاج حیاتش را رفع میکرد ، تبدیل به انسان متمدن و مترقی امروزه گردیده است.
دراین میان چهره های چون سقراط , بقراط , افلاطون , ارسطو, وغیره ازمتن جوامع این موجود دوپا , ناطق , کاوشگر, مبتکر, خلاق , خداگونه ودرعین حال ظالم , متکبر , خودخواه ,غیور, گستاخ وجابر, برخواسته ونوای تفکرگرائی , ساز علوم عقلی وتجربی رادراین عالم تنگ وتاریک به صدا درآورده و اساس فنون وتمدن مادی امروزی بشریت رابنیان نهاده اند.

این بنیان گزاری اساس زندگی بشریت راتغییرداده وسختی های روزگار راسهل نموده ومجهولات را به معلوم تبدیل نموده , که این درذات خود دست آورد بزرگی برای بشریت محصوب میگردد.

علارغم موجودیت وحضور این دیدگاها, کسانی دیگری هم ازاین ره گزر کرده اند که بیزاری شان را از ؛منطق , فلسفه وعلوم تجربی ابراز داشته ویک مکتب نو, جدید وکاملا مجزا ازدیدگاه تجربه گرایان ، را درپهنه گیتی,که درحقیقت وسیع ودرنهایت کوچک است پی ریزی کرده اند وحتی نفرت و دوری شان را ازعلو تجربی نشان داده اند.

چهره ها وسیماهای دسته دوم نیچه , مولانارومی , اقبال , عبدلله انصاری,حلاج , وغیره بوده که درطول شاهراه حیات پیروان فروان , مریدان بادرک , باده نوشان مست , جان بکفان خانه بدوش وخرافه نشینان وادی شان راباخود داشته ودارند .

درمیان این دسته دوم چهره ها ی دیگری هم با تفاوتی فاحش دیده میشوند و آنان قبل ازاین که پیروعقل باشند , ازعشق اطاعت کرد وبه خواسته های عقل جواب رد گفته وبه دستورات عشق عمل میکردند که الگوها ونمادهای این دسته, لیلی , مجنون , فرهاد , شیرین , وامق ,عذرا, وغیره که نام شان درتاریخ جاویدان مانده است , می باشند.

عقل وعشق

روان شناسی امروزه ثابت کرد که دردورن هرانسان نیروهای بنام " عقل " و" عشق " وجود دارد که هرکدام دارای اوصاف و ویژگی های خاص خودشان می باشند.

همانطوریکه سخن رفت عقل ترسو , جبون , سودجو و محافظه کاراست وبرخلاف وعکس آن, عشق یک نیروی انقلابی , متحرک , یورشگر وخیزش آفرین میباشد علارغم موجودیت معشوقه های مختلف، چنانچه شاعری هم دراین زمینه میگوید :

ازجسارت های عشقـم درشکوه

ازجبونی های عقــــــلم درستوه

عقل بزدل مسکنم زاویه کرد

عشق پردل نام می افسانه کرد

عقل وعشق اندردرونـم درجدل

آنیکی مکاروافـــــــسون ودغل

بنابراین این دونیرو در درون آدمی وجود داشته وهرکدام به نوبه خود انسان رارهنمائی میکنند ودرعین حال درجدل ومنازعه اند تایکی دیگری رامغلوب نموده وخودش غا لب قرارداشته باشد.

انسان های که پیرو عقل اند هیچگاهی خودشان رادرخطر نمی اندازند ودرجان ومال شان زیان روانداشته وازجسارت درقبال منافع مادی وجانی شان عاجزاند. اماکسانیکه پیروعشق اند سر, جان , مال , آبرو, حیثیت , شخصیت , مقام و موقف برای شان مفهوم ومعنی ندارد.بخواسته های عقل پشت پازده وطراح باورهای مستقل بوده وهمه چیزشان رادروجود معشوق شان می بینند, دراوفناشده وحیات , عزت , سرفرازی واهلیت کسب می کنند . قیودات مادی وجسمی رادرهم شکسته وخودرا ازهمه چیز بجز معشوق شان آزاد وغیر وابسته میدانند که گواه این ادعا, وجود مجنون بوده که همه گم شده هایش رادروجود لیلی یابیده وخود رادروجود اومی یافت , وضربات چوب معلم را که بروی دستان نازک وتب دار ( که قلب مجنون همان جابود) لیلی نواخته میشود,درجسم خود احساس ومشاهده میکرد . گویا جسم وروح این دو انسان یکی است واو دراو فناشده وحیات گدائی میکرد ولیلی باکاسه وفاداری اش تمام خواسته های اورااشباع کرده وآب حیات میداد.

تعریف عشق:

" علاقه شدید قلبی"

عده ای از واژه ها ملقب به " تعریف نا پذیری " شده اند ، یعنی تعریف جامع ومانع از آن و جود ندارد ، مانند هنر، جامعه مدنی ، دموکراسی وغیره که کلمه ای " عشق " نیز از همین گروه است ، زیرا معرّف عقل است و عقل انسان توانائی درک همه موارد را ندارد وضعیف تر از ان است که عشق را تعریف نماید و بگفته مولانا " در تعریف عشق قلم شکست ، عقل در تعریف آن همانند خر که در گل و لای گیر افتد ، گیرافتید و از تعریف ان عاجز ماند و عشق خودش عشق است همانند آفتاب که خودش دلیل برخویش است "

مولانا زمانیکه در تعریف عشق می رسد در ابیات 112 مثنوی معنوی میگوید:

هرچه کویم عشق را شرح وبیان

چو ن به عشق آیم ، خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگر است

لیک عشق بی زبان روشنتر است

چون قلم اندر نوشتن می شتافت

چون به عشق آمد قلم برخود شکافت

عشق در شرحش چو خر درگل بخٌفت

شرح عشق عاشقی هم عشق گفت

آفتاب آمد دلیل آفتاب

گردلیلت باید از وی رو متاب

باز هم مولانا بدین باوراست که عشق از زاری دل پیداست:

عاشقی پیداست از زاری دل

نیست بیماری چو بیماریّ دل

در عین حال دکتر علی شریعتی در کتاب نیایش میگوید " عشق یعنی تنهائی" احساس تنهائی و فراق کسی و یا چیزی است که علاقه شدید قلبی را بوجود می آورد و نام همین احساس " عشق " است.

علل جاودانگی عشق لیلی و مجنون:

علت اینکه نام لیلی ومجنون جاویدان گردیده وازحافظۀ تاریخ فراموش نمیگردد, با توجه به داستان که از آنها در سینه تاریخ باقی مانده می تواند دلایل ذیل باشد

اول اینکه این هردو انسان نسبت به همدیگر وفاداری مطلق نشان داده وتا آخرعمرمتعهد ماندند ودرخطیر ترین شرایط ازشیشه وفا داری و تعهد ,دفاع کرده وقلب نازک شان را درمقابل سنگ حوادث سپر قراردادند تامبادا گزندی به شیشه نازک وفا داری وارد آید.
دوم اینکه درمسیر وصل این دوعاشق ومعشوق سدّ راه قرارداشت واگرسد راه نمی بود وصلت صورت گرفته وباعث این ماجراهای تاریخی نمیگردید وتاریخ, صدها عاشق ومعشوق رادیده که بعد ازاندک زمانی باوصل, عشق شان دفن وخاموش شده است .بقول یکی ازدانشمندان که "وصل مدفن عشق است"

.آنچه این دورا درمعرض آزمایش وفاداری قرارداد همان موجودیت مخالفت وموانع وصل شان بود, موانع درحقیقت بستری را بوجود آورد تا درخت عشق مثمر گردد.

سوم اینکه عشق این دو, راستین وحقیقی بود. فرق است بین عشق بازاری وعشق را ستین . عشق بازاری آنست که فرد میخواهد نیازمندی جنسی اش را اشباع کند , درفکراین نیست که آیند چه گونه باید باشد اما عشق راستین آنست که عاشق ومعشوق سربلندی ورفاه همدیگر رادرکنارهم خواسته و از غیر هم چشم بپوشند.

چهارم اینکه این دو عاشق جسم همدیگر" نه" بلکه عاشق روح همدیگر بودند، به زیبائی های درونی بشتر اهمیت میدادند تا دلربائی هائی ظاهری که بنا به تصریح تاریخ لیلی فاقد این ویژگی از دید مردم آن زمان بوده است.

چنانچه مجنون وقتکه مورد نکوهش و ملامت حاکم عصرش قرار میگیرد که لیلی لیاقت دیوانه شدن و این محبت افراطی تو را ندارد به او میگوید که " با چشم من لیلی را نگاه کن" که در حقیقت بچز چشمان مجنون هیچ چشمی لیلی را زیبا ندید.

بدین نتیجه میرسیم که عشق ازفطرت آنها جوشید وتوانیست درزمان خود چنین نقشی رابازی نموده وجسم شان رافانی ونامشان راجاودان گردانند . تاریخ آنها را در سینه خود جاودان می پروراند و مقام خدائی عشق را از آن خود نمودند. و راه شان پر رهرو بوده وعقل گریزان را درهرزمانی ومکانی بسوی مکتب شان فرامیخوانند، اما گام زن این مسیرخطیر کمتر دیده شده است.

کسپ رضایت

چه در عشق های خدائی و چه هم در عشق های انسانی کسب رضایت یک اصل اساسی بوده و همواره طرفین بخصوص عاشق در پی کسب رضایت معشوق بوده است .از دستورات او اطاعت نموده و از رفتار که باعث آزردگی او شود اجتناب ورزیده است.

درداستان لیلی ومجنون داریم وقتکه پادشاه زمان ازمجنون خواست تالیلی رابعقدش درآورد مجنون ازعمل اوناراحت بود وگفت " تولیلی من را ازیت کردۀ من ازتوبشدت ناراض هستم واگرتومیخواهی که من خوشحال باشم لیلی رابخانه اش بفرست"

از خود بیگانگی

الیناسیون درجامعه شناسی یک بحث گسترده است. ودراین بحث دانشمندان میخواهند بدانند عوامل که انسان راازخودش بیگانه میکند چیست ؟

در ابتدا باید بگویم که الیناسیون به معنی جن زده و بیگانه شدن ازخود است یعنی کسی که خودش راگم کرده ودیگری را در وجودش ویاخود ش رادر وجود دیگری می بیند واین انسان را هم" الینه شده" میگویند.

یکی ازعوامل که انسان را الینه میکند عشق است . عشق تمامی افکار و اندیشه انسان را تحت شعاع قرار میدهد و عاشق بجز معشوق به چیزی نمی اندیشد ، از خود بیگانه می شود ، عقل مطرود را رهبر نمیداند ، حرکات و رفتارش غیر نرمال بوده و از خود بی خبر است.

زندگی انسانی به گونه ای است که گه گاهی لازم می آید انسان به باوری، ازوجود خودش بیشتر اهمیت قایل باشد وباورش رابهتر ازهمه چیز دیگر که دردنیا وجود دارد بداند وبرای اوجز باور وایمانش همه چیزهای دیگر بی اهمیت وبی ارزش باشد, که درتاریخ ماشواهد و الگوهای فروانی از این قبیل داریم .

بودند کسانیکه خود شان را فدای باورهای شان کردند اما ازاین نوع قضایا به وفور درتاریخ جهان وانسان یابیده میشود.برای رسیدن به اهداف شان جان فشانی ها کردند ، ضربه ها دیدند ، شکست ها را تجربه کردند ولی از باور و هدف شان دست نکشیدند و بدین باور بودند که رفتن بسوی هدف هدفمندی است ، حتی ممکن است بدان نرسیم.

انواع عشق:

انواع مختلف عشق درجهان دیده میشود " عشق انسان به معبود (خدا) ، عشق انسان به مادیات، عشق به بهشت ، عشق به مقام و منصب ، عشق به اولاد ، عشق به علم و عشق انسان به انسان، جنس مخالف یا موافق ، که در تاریخ انسانی میتوان نمونه های فراوان یابید.

گاهی این عشق درچهره مولانا وشمس وگاهی هم درسیمای غبارآلو "لیلی ومجنون " که اشک وخاک بیابان درهم تنیده ودرگیسو وابروی آنان نشسته است , تبارز وتظاهر پیدامیکند.

ولی با تأسف انسان امروز هوس و شهوت پرستی را عشق نام نهاده و لکه ننگی در دامن سفید عشق محسوب می شوند ، عشق که به انسان خدمت میکند ، انسان را به کمال میرساند ، انسان را ماهیت وجودی میدهد و پیمانه ای اوصاف انسانی را در او می آزماید ، بنام ان انسانیت قربانی می شود.

حتا امروز ازنام مقدس آنان سوء استفاده گردیده ورودخانه عشق به بازار ابتذال کشیده شده وپامال هوسهای ناپاک وپلید انسانهای هوس بازمیگردد.امروزدر اذهان ، ازعشق همان هوس بازی وبوالهوسی تداعی گردیده وگناه تلقی می شود درحالیکه" مرگ عاشق شهادت در راه خداست " مشروط براین که عشق پاک وراستین بوده وپاهای کثیف ومتعفن شهوت وهوس درآن دخیل نباشد. عشق به انسان ,انسانیت میدهد .
عشق به انسان ,انسان را ازتحت تعریف " حیوان " خارج میکند چونکه درحیوانات جنبه شهوانی مطرح است نه انسانی زیراحیوانات ازدرک احساس های انسانی عاجزاند اما فراموش نکنیم که شهوت انسان را به حیوان دوپای ناطق تبدیل مینماید , شهوت انسانیت انسان را مخدوش میکند چنانچه پیر عاشق که شمس رابعنوان معبود میپرستید مولانا رومی میگوید:

ترک شهوت ها ولذ تــــها سخاست

هرکه درشهوت فروشد برنخواست

ودرجای دیگر عشق شهوانی رانفرین نموده میگوید :

عشق های کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

عشقی که ماهیت وانگیزه شهوانی دارد همان عشق " پی رنگ" است که عاقبت آن مایه ننگ وبد نامی است , شهوت کرامت انسان را لجن مال مینماید , شهوت تمام خصایص انسانی را ازانسان سلب نموده وعشق رابدنام , ضد عشق شهوت است ، شهوت قاتل بیرحمی است که کودک عشق را در گهواره اعدام میکند ، شهوت نیروی اغواکنندۀ است که انسان را در سیاچال عفن می اندازد

بسیاراند کسانیکه به دروغ وبه نام عشق دست به خیانت های بزرگی نسبت به همنوعان شان زدند.اما دردنیا هیچ کسی عاشقان راستین وحقیقی ای انسان به انسان رابد نگفته ونفرین نکرده اند بلکه نام شان را به نیکوئی بیان داشته است.

نمونه های عشق:

مهتاب بیتابانه ازعقب آفتاب درحرکت بوده وهیچگاهی احساس خستگی ,ضعف وسستی نمیکند .ومظهر عشق درعالم هستی وطبیعت پهناور می باشد .

پروانه, چون که عاشق حقیقی وراستین شمع می باشد ,سرازپانشناخته ,پروای سوختن نکرده , نصایح عقل رانشنیده , پیرو ومرید عشق بوده وسوختن راساختن دانسته ,هیچگاهی فریاد وناله ازفرط سوزش وستم آتش نمیکند.چونکه شعله های که دردرون اوشراره وزبانه میکشد , به مراتب داغتر، مرکبارتر وسوزانتراز آتش وشعله شمع است او از فرط عشق نسبت به خویش جاهل است و به باور خویش بسوی هدفش رهسپاراست.

میگویند " وصل مدفن عشق است" یعنی هرگاه وصلت صورت گیرد عشق دفن میگردد , درست است اما عشق تا آخرین نفس حیات ادامه دارد , گفته اند " چشم عاشق کور است " یعنی عاشق هرقدر کاستی هارا دروجو معشوق ببیند , نادیده می پندارد ویاهم هیچ نمی بیند.

میگویند " گوش عاشق کراست " یعنی تمام قضاوت ها ی نا روا که در رابطه با معشوقه اش میکنند اصلا اونمیشنود , اصلا معشوقه اش را ازبدی ها ی که یک انسان میتواند داشته باشد ، مبرا ومنزه دیده ودامن اورا ازهمه بدی ها وپلیدی ها پاک میداند واین گفته ها چقدر زیباست که مجنون کوچک ترین اشتباهی ولکه ای درلیلی نمیدید علاوه براینکه دیگران در باره اش سخن های گفته وطعنه ها روا داشتند.
گفته اند " عاشق پیروعقل نیست " یعنی آنچه راعقل در محدوده عشق حکم کند برخلاف آن عمل میکند , آنچه را عقل فرمان دهد نا پسند میداند , آنچه عقلانی وبدون ضرر دانسته شود عاشق ازآن بری است.درست درعشق حقیقی چنین است , درعشق حقیقی , عاشق رهبر ومرشد , رهنما , ومعالم الطریق خویش عشق رامیداند,

درتاریخ بشر ذلیخا ولیلی اسطوره های هستند که باید درپای نام شان تعظیم نمود .آنهاثابت کردند که توان قربانی کردن خواسته های شان را درپای بت عشق دارند .فقط همین ها بودند که عشق را برای نسلهای بعدی بیادگارنهادند.این ها بودند که اساس نامه ای عشق راباخون رگهای سرخ شان بتحریر درآوردند , انها بودند که باقربانی کردن تمام خواسته های شان در قربانگاه دل و خواست عشق، نام شان راجاویدانگی بخشیدند.