۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

تیم های فوتبال و والیبال دخترانه در ولایت بامیان

چندی قبل تیم های فوتبال و والی بال دخترانه توسط آمریت امور جوانان ، مرکز معلومات و ارتباط جوانان ، به همکاری مالی موسسه یونیسف و آمریت المپیک بامیان ایجاد گردید.و اعضای تیم های اکثرا شاگردان دارالمعلمین و لیسه عالی نسوان مرکز بامیان می باشند.


آما در جامعه ای نسبتا بسته ای بامیان چگونه میتواند دختران به بازی های فوتبال و والی بال روی آورند؟ در حالیکه هیچ سابقه تاریخی دختران بامیان در این نوع بازی ها ندارند.

محدودیت های سنتی از یک طرف ، نبود جای مناسب برای دخترام از طرف دیگر ، موانع سختی را بوجود آورده اند تا دختران در صحنه های ورزش ظهور نیابند.

با آنهم نهاد های که این تیم های دخترانه را ایجاد نموده اند امیدوار اند که دختران بامیان که به صورت داوطلبانه در تیم های حضور یافته اند ، میتوانند درخشش ویژه ای در عرصه های فوتبال و والی بال  داشته باشند و رکود ورزش را که متوجه دختران است خواهیم شکست.

جوانان بامیان و حکومت محلی

جوانان ولایت بامیان از حکومت محلی روی موضوع ذیل گلایه  مند است:


1) فساد اداری با انواع و اقسام خودش در درون ادارات وجود دارد که دلیل بر این ادعا محکوم و زندانی شدن مدیر فوائد عامه است که فسادش به پیمانه وسیع افشا شده و محکوم به حبس گردید و همین موضوع دلیل برموجودیت فساد است و بقیه ادارات زرنگی دارند که فساد شان افشا نمی شود.

2) این ولایت از مجرای وزارت انرژی و آب حتا یک وات برق هم دریافت نمی کند و دولت محلی هم تا هنوز کدام اقدام عملی انجام نداده است و فریاد های مردم بامیان که برعلیه تاریکی فریاد زدند نیز بگوش کسی نرسید.

3) سرک کابل – میدان – بامیان که قرار بود تا حالا کارش تمام شود هنوز خبری نیست و حکومت محلی بامیان وعده های دروغین و پوشالی حکومت مرکزی را بد تر از همه عقلانی و منطقی توجیه می کند.

4) به نسبت نبود ظرفیت کافی در ادارات تمام بودجه تخصیص داده شده به مصرف نرسیده و مقدار آن برگشت می خورد
5) جوانان بامیان به دلیل اینکه تجربه ندارند به کار جذب نمی شوند و هر روز به نحو مورد توهین و تحقیر قرار میگیرند.

6) ماستر پلان شهری بامیان بعد از مدت ها رأی زدنی و تبادل افکار بالای زمین های خود والی صاحب تطبیق میگردد

7) ریاست اطلاعات و فرهنگ مدت ها بدون آدرس بود ، فعالیت نداشت ، رئیس در یک ماه بشتر از 5 روز در بامیان نبود ولی حکومت محلی اقدام به موقع انجام نداد.

8) کارهای باز سازی ، بصورت بسیار سطحی صورت می گیرد ، چنانچه سرک بین بازار بامیان که در سال گذشته نصف وسط آن بخته شد ، حالا تخریب شده است و نیز قرار است اطراف باقی مانده آن در سال جاری بخته گردد.

9) ترمیم مجسمه های بودا ، خوابی بود که دیده میشد ، حرفی بود که گفته می شد ، در عمل چیزی وجود ندارد ، و همچنین اعمار پارک ملی کشور بندامیر .

10) در مسیر شاهراه کابل – پل خمری ، تا حدودی نا امنی وجود دارد و سه ولسوالی ولایت بامیان سهم خودش را در این مسیر دارا می باشد. حکومت محلی همواره با شوریشیان سیاست باج دهی و محفظه کارانه  داشته است .

 علارغم موجودیت  دلایل بر گلایه ، بازهم جوانان بامیان از فعالیت های مثبت دولت محلی استقبال نموده  و می نماید.



۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

بامیان امروز و دیروز


بامیان ، قلب افغانستان ، مرکز مبارزات عدالت خاهانه یک قشر محروم ، بام جهان ، ، گنجینه آثار تاریخی و باستانی کشور،انبار معادن ودر عین حال از فرط عصبیت کهن ، استحمار جدید و استبداد مدرن رنج کشیده و جای تازیانه ها و شلاقهای دژخیمان روزگار خویش را در اندام دارد.

بنا براین بامیان کنونی ، ولایتی است که به باوربسیاری ازآگاهان امور , " نسبت به اکثریت ولایات کشور , ضعیف, محروم , فقیر و مخروبه است " . این ولایتی است که بی توجهی و ستم حاکمان گذشته ، قتل عام های عبدالرحمن جابر ، ضربات گلوله های ارتش سرخ شوروی و قتل عامها ی بی رحمانه ای طالبان که حتا به کودک گهواره این سرزمین نیز رحم نکردند و غیره را در پیکرافسرده خود تجربه کرده و زخمهای ناسور شده از آن دوره های خشونت ، جنایت و اختناق ، در اندام داشته و شاهد قتل هزاران فرزند ساکن در خویش می باشد.

بامیان ولایتی است که شهرهای غلغله , ضحاک , سرخوشک ، مجسمه های صلصال و شهمامه , بندامیر ، راه ابریشم و هزاران آثار باستانی دیگر را در اندام خود جا داده و همواره بدانها فخرنموده و افسانه های جوانی را این مادر پیر و قد خمیده که همان زندگی انسان های متمدن در تاریخ این سرزمین است , حکایت میکند.

بامیان ولایتی است که بی توجهی دولت مرکزی و سکوت باشندگان خویش را در طول 9 سال گذشته شاهد بوده و همواره از خواب آلودگی و غفلت ساکنین خویش رنج برده و عامل عقب ماندگی , همان خوابهای طولانی و غفلت های متوالی باشندگان خویش را ، دانسته و برگور مردانش که روزگار میخروشیدند ، گرسته است.

در عین حال بامیان ولایتی است که مردم آن تن بهر ذلتی نداده اند تا زنده بمانند بلکه همواره گهوا ره خیزش ها و یورش ها درمقابل بيگانه گان و جباران تاریخ بوده و بر چشم خصم استخوان تیز کوبیده اند .

این ولایتی است که دارای 2 کیلومتر سرک پخته بوده و باقی سرکها ی آن کوره راهای انسان اولیه زمین را شباهت داشته و صدای جرس تمدن قرن بیست و یکم را نشنیده و زندگی حجر را تداوم بخشیده است.

بامیان ولایتی است که حتی مرکز آن به نسبت نداشتن برق در ظلمت و تاریکی غرق بوده وحتا يك وات برق هم از مجراي وزارت انرژي وآب دريافت نميكند. و تعداد از مردم هم بعنوان انسانهای متمدن قرن بیست و یکم در مغاره ها زندگی انسانهای اولیه را تجربه مینمایند ! وبسیاری ازشعبات دولتی هم به نسبت نداشتن تعمیر خانه های شخصی مردم را به کرایه گرفته و بسیاری ازمراکز آموزشی دانشگاه , دارالمعلمین, دارالعلوم , لیسه ها ومکاتب یا تعمیرندارند ویاهم تعمیر موجود پاسخ گوی نیازمندی های آنان نبوده و تعداد زیادی از شاگردان با حرارت سوزان آفتاب و سردي هوا دست و پنجه نرم مینمایند.

این ولایتی است که انکشاف متوازن را فقط در شعارها شنیده كه از جانب دولت مركزي سرداده مي شود وبا واژه آن آشنائی دارد اما در صحنه عمل معنی این کلمه را تجربه نکرده و طعم آن را نچشیده است .

بامیان ولایتی است که آثارباستانی عظیمی را در خود جا داده و همانند چشمان خویش از آنها حفاظت نموده و ازهزاران سال قبل برای ما پیام دارد , ولی در طول تاریخ , شاهد به یغما رفتن پاره های جگرخویش بدست قاچاق بران و یغما گران اعصار و قرون مختلف بوده و به عقیده بسیاری از کارشناسان خواهیم بود.

بامیان ولایتی است که همواره از فقر وترور شخصیت رنج برده , رهبر دلسوز که از متن مردم برخواسته باشد درخویش ندیده وحتا نیروهای انسانی وکارآمد او به رگبار بسته شده است.



۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

چرا نگرانم ؟


نمیدانم درشرایط که برایم همه چیز مهیّاست چرانگرانم؟

چرا دلهره واضطراب دارم؟

چرا آینده را سیاه وتاریک مبینم؟

مگر امروز دولت مردانم به من سرنوشت سفید نمی سازند؟

مگر بدانها اعتماد کرده رای ندادم؟

مگرآنها تعهد نگردند که برایم شرایط زندگی انسانی را فراهم نمایند؟

آری !

باگذشت زمان همه چیز برایم آشکارگردید.

دانستم که امروز جزخودم کسی نگران آینده من نیست.

آنهای که بایدنگران سرنوشت سیاه من باشند ,نگران حفظ مقام و اندوخته های مادی خویش تن اند.

تا مبادا سرمایه و مقام شان ازدست رود.

آنهای که باید ازسرنوشت من رنج برند, دلال صفت درجستجوی معامله کردن آینده من اند.

دانستم زعیم ,رهبر وزمام دارکه مقام را وسیله کسب قدرت ومادیات قرار دهد ازاو توقع خدمت نباید داشت.

بدبختی ازآن مردمیست که زمام داران شان به کاخ نشینی روی آورند.

درتاریخ جهان مردان راسراغ داریم که فقیر تراز فقرای تحت قلم روحکومت شان زندگی میکردند.

کسانی بودند که بعد ازمرگشان یک جوره لباس ویک جوره کفش پینه خورده به ارث گذاشتند.

اما کسانیکه امروز در سرزمین من داد خدمت به مردم میزنند بکاخها پناه برده اند

دربالشت های زربفت تکیه زده اند

کشتی ها و بالگرد ها خریده اند

شهرک ها ساخته اند .

مزدور ها دارند تا خون خلق را دربانگ شان بریزند

جلاد ها دارند تا فرزندان صدیق وطن را درپای قدرت شان ذبح نمایند

خفاش ها دارند تا نطفه های انقلاب را در درون مادران شناسائی و سقط نمایند.

پشه ها دارند که این ها را نیشها ساخته اند تا خون ملت را هشیاران بمکند

اما

نگاهی به ویرانه نشینان , گرسنه گان , محرومان , ستم دیده گان , اسیران , بی خانه گان , یتیمان وبزنجیر کشیده شده گان ندارند

نگرانی من از همین

دلهره واضطراب من همین

درد رنج من همین

احساس من همین

که چگونه باید زیست وچگونه باید مرد.